روز چهارم: به یاد طفلان حضرت زینب (علیهالسلام) و حربنیزید ریاحی بانوی فداکار کربلا فرزندان خود را برای قربانی به قربانگاه نینوا میآورد و در همه جا یاری مهربان و دلسوز برای رهبر عالیقدر این قیام و نهضت مقدس یعنی اباعبدالله الحسین (علیه السلام) بود و چون عصر عاشورا شد و آن حجت الهی به شهادت رسید، سهم عمده و بار تازهای به دوش این بانوی فداکار نهاده شد که چون کوهی پولادین در برابر دشمنان منحرف ایستاد. در بعضی مقاتل نوشته اند: «در روز عاشورا هنگامی که فرزندان حضرت زینب (سلام الله علیها) به شهادت رسیدند، ایشان از خیمه بیرون نیامد و بر بالینشان حاضر نشد. وقتی علت را سوال کردند، پاسخ داد: «تا مبادا برادرم خجالت بکشد.» در مقابل ایمان و اعتقاد به خداوند همین بس که همه مصائب را برای او در راه رضای حق تحمل میکند و همه اینها را چون از سوی معبود است، زیبا میبیند. وقتی در کوفه ابن زیاد از او سوال میکند: «کار خدا را با برادرت چگونه دیدی؟» در جواب میفرماید: «چیزی جز زیبایی ندیدم.» زیرا که این حرکت در راستای حق و حقیقت و جاودانگی بود. حر آزاد مرد دشت کربلا حر آزاد مرد دشت کربلاست، اسارت در عشق حسین او را آزاد کرد.لحظه بازگشت به آغوش رحمت حسینی بود که معنی آن ندا را دریافت.آن هنگام که عزم بستن ره بر امام را داشت ندایی شنید که او را به بهشت بشارت میداد، آن لحظه شگفتزده شد، اما وقتی پیکر نیمه جانش میان میدان افتاده بود و حسین را بر بالین خود دید، فهمید که تعجبش بیهوده بوده، چرا که بهشت حسین است، اگر در کنار حسین باشی، در بهشتی. آخرین چیزی که حر شنید کلام مولایش بود که: انت الحر کما سمیت امک، انت الحر فیالدنیا و انت الحر فیالاخره، «تو همانگونه که مادرت نامیده است حر و آزادهای آزاد در دنیا و سعادتمند و آزاد در آخرت» عزیز فاطمه بر درگه عفوت سرآوردم گناهی از تمام کوهها سنگینتر آوردم من آن حرم کز اول خویش را سد رهت کردم تو را در این زمین بین هزاران لشکر آوردم به جای دسته گل با دست خالی آمدم دلی صد پارهتر از لالههای پرپر آوردم نشد تا از فرات آب آورم از بهر اطفالت ولی بر حنجر خشکیدهات اشک تر آوردم |