روز ششم: به یاد نوجوان سیزدهساله سلام بر قاسم، یادگار حسن(علیهالسلام)، یار حسین (علیهالسلام)، نوجوان شجاع و دلیر کربلا.او که در نظرش مرگ شیرینتر از عسل بود و طعم شیرین آن را در آغوش عمو چشید، درود خدا بر او و پدر کریمش. حماسه خونین نورستگان وارستهای چون قاسم بن حسن انسانها را ازلاک غفلتبیرون میآورد و به آنان راه و رسم از خودگذشتگی وفداکاری میآموزد و با ارج نهادن و زنده نگاه داشتن یاد مقدسچنین در خون خفتگان و پرتوافشانی نوجوانانی چون قاسم دلهاطراوت یافته و قلبها جرعههای روانبخشی را دریافت میکنند. قاسم با این که در دشت کربلا هم چون نگینی در محاصره مخالفان ودشمنان دیانت قرار گرفت اما با ارادهای آهنین و مصمم هم چونصلابت کوه زیر اشعه سوزان آفتاب کربلا با لبهای تشنه و بدن زخمخورده ایستاد و شهادت را با آغوش باز پذیرفت تا زیر بار ذلت وستم نرود و کشته شدن با عزت را از حلاوت شیرینترین غذا یعنیعسل برتر دانست. این روح با صلابتبه نوجوانان درس فداکاری،معنویت و آزادی میدهد و آشنایی با زندگی و مبارزاتش میتواندالگویی برای نوجوانان تشنه ارزشها باشد. معرفی قهرمانی کهبرای ارتقای خوبیها رنج توان فرسایی را متحمل شد برایانسانهای تشنه فضیلت چشمه آرامش را جاری خواهد ساخت. از سویدیگر در روح و روان جوانان احساسات زودگذری وجود دارد که بایدآنها را به نیکوترین وجه هدایت کرد و حس غرور و نشاطی که بهطور فطری و غریزی در وجودشان نهفته استبه سوی اسوههای اصیل وقهرمانان میدان فضیلت معطوف داشت تا جاذبه تقوا و دیانت را بهخوبی درک کنند و با روی آوردن به قلههای کمال و کرامت ازدرههای سقوط و مردابهای متعفن رهایی یابند و از ظلم، جهل وهرگونه ناروایی تنفر جویند. ای عمو! تنها امیدم در رهت ترک سر است مرگ در راه تو بر من از عسل شیرینتر است گر چه میدانی یتیمم، اذن میدانم بده فرض کن این سیزدهساله علیاکبر است نوجوانان یک به یک رفتند و من جا ماندهام بر روی داغ دلم هر لحظه داغ دیگر است گاه میخوانی یتیمم، گاه گویی کودکم هر چه هستم در وجودم، خون پاک حیدر است بهترین شاخه گلی را که کنم تقدیم تو صورت خونین، سر بشکسته، زخم پیکر است حنجر من تشنه آب دم شمشیرهاست نوش من در راه وصل یار، نیش خنجر است از شرار تشنگی هر چند میسوزم، عمو بیشتر سوز من از لبهای خشک اصغر است |