برگشت به دانشگاه علم و صنعت ایران
   [صفحه اصلی ]   [ English ]  
بخش‌های اصلی
صفحه اصلی::
درباره ما::
اخبار و اطلاعیه ها::
بیمه::
وام::
مسافرت ها::
تعاونی::
امکانات دانشگاه::
بهداشت و سلامت::
تصاویر::
گوناگون::
ارتباط با ما::
::
جستجو در پایگاه

جستجوی پیشرفته
..
:: نوستالژی؛ خاطره بازی ساده یا بیماری؟ ::
 | تاریخ ارسال: 1399/12/28 | 

nostalgia نوستالژی چیست؟ خاطره یا بیماری
 

نوستالژی اول: بوی نان، عطر زندگی

روزهای کودکی برای خرید نان همراه مادر بزرگم کوچه های کاه گلی را قدم می زدیم و نزدیک نانوایی از عشق بوی نان همیشه می خواستم آخر صف بمانیم، اما همه به احترام مادربزرگ نوبت شان را به ما تعارف می کردند و مادربزرگ قبول نمی کرد و من کیف میکردم چون زمان بیشتری داشتم برای تنفس بوی نان. قد کوتاهم مانع دیدن تنور نانوایی بود، اما صدای سنگ هایی که از نان ها جدا میشد و  انعکاس آتش تنور روی دیوار برایم مثل تماشای یک نمایش بود.

من عاشق نان بودم چرا که نان تازه بهترین غذایمان بود . وقتی نان تازه می آمد همه دور هم جمع میشدیم، هم دیگر را می دیدیم و صدای هم را می شنیدیم، چشم های بابا، مامان و همه خانه را می دیدیم. انگار خانه ما هم نان را دوست داشت. وقتی نان می آمد آشپزخانه خوش بو میشد، شیشه های کوچک  پنجره آشپزخانه از گرمای نان بخار می گرفت و گل های گلدان کنار پنجره شکل دیگری داشتند. یک سفره ی پر از نان همه را دور هم جمع میکرد. بابا نان ها را به تکه های مساوی تقسیم می کرد. مامان سفره و سبد نان را می آورد و من عاشق خوردن کناره های نان بودم. مامان از دانشگاه برادرم میگفت که همه چیز عالی است و فقط دلتنگ است. بابا از وامی که برای عروسی دختر دوستش تقاضا کرده بود و موافقت شده بود خبر می داد و مامان نق میزد که همه زندگی مان شدند دیگران و بابا میگفت صلوات بفرست، کار نیک چون و چرا ندارد. مادر بزرگ از دعوای پسر همسایه مان با پدر و مادرش می گفت و از بابا می خواست سر شب بروند و واسطه شوند تا آشتی کنند و خواهرم می گفت که مراسم خواستگاری را کنسل کنند چون نمی خواهد شوهر کند. همه به هم نگاه میکردند. برادر کوچکم می گفت کفش ورزشی اش سوراخ شده و کفش نو  می خواهد. بابا که تکه های نان ها را داخل سفره می گذاشت، انگار فقط جواب او را خوب میدانست می گفت کفش هایت هنوز نو هستند فعلا تا عید خبری از کفش نیست. او اخم می کرد و می رفت گوشه حیاط می نشست. من با لقمه ای از نان تازه و پنیر سراغ او  رفته و می گفتم که می توانیم کفشهایمان را باهم عوض کنیم من که فوتبال بازی نمیکنم و سوراخ کفش اذیتم نمیکند و او لقمه ی نان و پنیر را در دهانش می گذاشت می خندید و همه چیز با نان گرم روبراه میشد. آن روزها کمی آرد و آب و نمک و تنور چه کارها که نمی کرد برای آدمها. مهم نبود نان را چه کسی به خانه بیاورد. وقتی در خانه نان بود، برای همه بود، با همه بود، از همه بود. عاشق نان بودم چون نان تازه ترین احساس ها را برایم می آورد.
 این روزها همه چیز ماشینی شده، دیگر آدم ها از پیاده روی در کوچه ها و به نانوایی رسیدن لذت نمی برند. بوی نان یادشان رفته، به هم تکست میکنند "سر راهت، اگر جای پارک بود، دو بسته نان بگیر". وقتی نان می آید دور هم جمع نمی شوند. از گرمای نان، بخاری روی شیشه پنجره نمی نشیند. مادری نیست که نگرانی و نق ش را کنار سفره نان تازه بزند و پدری که خبر خوب بیاورد، خبر خیر و نیکی برای زندکی دیگران و خوشحال کردن آنها، مادربزرگی که نگران همسایه اش باشد و دنبال آشتی، و کودکی که با لقمه ای نان سوراخ کفشش را فراموش کند.
چه بر ما و نان ما گذشته ؟ چه بر ما و احساس ما گذشته ؟ چرا دیگر نان تازه ترین غذای ما نیست؟ چرا نان آوری و نان پروری و نان و نمک خورده ای نیست ؟ نان که هنوز از هرطرف بخوانی نان است.


نوستالژی دوم: یاد ننه‌های خستگی‌ناپذیر بخیر
قدیما دم صبح قبل از این که ستاره صبح بزنه ننم بیدار می شد.
یه لگن خمیر درست می کرد و شروع می کرد به پختن نون….. تنهای تنها.
کارش تا نزدیکای ناشتایی طول می کشید. بوی نونش تا ده تا خونه اون طرف تر هم می رفت.
نون تیری دست پخت ننه ، مشهور بود.
رنگ نوناش عین زرده تخم مرغ ،کاملا پخته. دورش و وسطش عین هم بود، نازک، ترد، خوشبو و خوشمزه.
نونش که تموم می شد، تیر و تخته رو می بوسید و جمع می کرد و می رفت سراغ بقیه کارها.
بچه ها رو بیدار می کرد و بساط ناشنایی رو می چید.
نون تازه، پنیر محلی و چای تازه دم، ماست و کره با نرمه قند….سفره ای ساده اما بسیار خوشبو و با صفا.

هفت ، هشتا بودیم. همه سر یه سفره.
یادم نیست که ننم برامون لقمه بگیره، سر سفره ناز نازی و سوسول بازی و این چیزا نداشتیم، باید زرنگ باشی و گرنه بین این همه آدم، کلاهت پس معرکه بود و تا ظهر گرسنه می موندی..لقمه اولی رو نخورده، دومی رو آماده می کردیم.
خلاصه حالی می کردیم با همین مختصرهای مفید.
نمی دونم چرا ننه قبل از همه، صبحانه اش تموم می شد و می رفت سراغ دار قالی.
بس که زرنگ بود ، همیشه تنهایی قالی را دار می کرد. بعدش قالی دو گز و نیمی رو به کمک خواهرم می بافت.
بس که قالی ها رو زیبا و خوش نقش می بافت، قبل از تموم شدن، مشتری های زیادی داشت و برای خریدش بیعانه می دادند. و طبق معمول همیشه پدر با فروش قالی های مادر مخالف بود.
تا نزدیکای ظهر سرگرم قالی می شد . ظهر واسه ناهار دادن به بچه ها کار رو تعطیل می کرد.

تو همین فرصت ضمن تدارک ناهار، ظرف ها و لباس بچه ها را هم می شست.
کی فرصت می کرد که جارو بکشه و خونه رو مرتب کنه رو اصلا یادم نیست. ولی خونه همیشه تر و تمیز و وسایل همیشه مرتب بود.
بعد از ناهار هم دوباره کار قالی. بافتن تا نزدیکای گرگ و میش هوا ادامه داشت. هر از گاهی حین انجام کار، آوازی هم میخواند که برایم خوشایند بود ، خصوصاً زمانی که بوی آب پاشی و کاه گل حیاط ، فضا را پر می کرد .
تازه کارای فرعی خونه هم زیاد بود که همه رو انجام می داد.
نمی دونم شاید اون وقتا شبانه روز طولانی تر بود و گرنه این همه کار اون هم توسط یک مادر در یک شبانه روز کمی باورش سخت هس.
ننه، خیاطی هم می کرد، تازه روی سرش با دیگ آب می آورد و داغ می کرد و بچه ها رو هم می برد حمام .
بگذریم از جارو کردن هر روزه حیاط در اندردشت با جاروی دستی، روانه کردن بچه ها به مدرسه و …..بقیه رو دیگه بی خیال…..

هر جور فکر می کنم الان با ده تا مامان این دوره زمونه هم اون کارا انجام نمیشه… من باور دارم که اصلاً ننه با مامان فرق داره، باید ننه داشته باشی تا بفهمی من چی می گم، نه این که مامانا بد باشن، ولی ننه ، یه چیز دیگه هس. بگذریم…

ننه هم، ننه ی قدیم

دیدگاه اول: چرا بعضی از ما فکر می کنیم همه چیز در قدیم بهتر بود؟

"گذشته" معمولا بخش زیادی از افکار و مکالمات روزانه ما را به خود اختصاص می دهد. این تجربیات و خاطرات می تواند اجتماعی یا شخصی باشد. خیلی وقت ها برایمان پیش آمده که در محیط های عمومی مثل تاکسی، بازار، دانشگاه، محل کار و ... وقتی درباره یک موضوع اجتماعی روز در حال گفت و گو هستیم، ناگهان افرادی با افسوس از گذشته صحبت می کنند و به طور معمول از صمیمی‌تر بودن روابط اجتماعی، تفریحات و حتی طعم بهتر نان های قدیمی می گویند. برای بسیاری از ما حتی تلخی های دوران کودکی و نوجوانی هم به عنوان تجربه ای شیرین در ذهنمان ثبت شده و برای همین فقط خاطره خوب از گذشته داریم و مدام هم آن روزهای شیرین را مرور می کنیم. این سندروم، کوچک و بزرگ هم نمی شناسد! جوان ۲۰ ساله به دوران کودکی اش غبطه می خورد و جوان ۳۰ ساله هم به روزهای شیرین ۲۰ سالگی! و این چرخه حسرت گذشته، مدام تکرار می شود. فارغ از این‌که این مقایسه‌ها تا چه اندازه درست و منطقی است، باید این موضوع را در نظر داشت که اگر همیشه نگاهمان به گذشته مثبت باشد، هیچ وقت نمی توانیم رو به جلو و در مسیر تعالی حرکت کنیم. زیرا گذشته مدام به آدم تلنگر می زند که قبلاً شرایط خیلی بهتر بود و امکان موفقیت در زمان حال وجود ندارد! با این حال، این یک واقعیت است که بسیاری از واکنش های ما نسبت به زندگی و انتخاب‌های بعدی مان، تحت تاثیر گذشته‌ای است که پشت سر گذاشته ایم. این گذشته می تواند سهم کم یا زیادی در حال و آینده ما داشته باشد و باید تکلیف خودمان را با آن روشن کنیم. در این پرونده می‌خواهیم دقایقی به این موضوع فکر کنیم که: "گذشته چه جایگاهی در حال و اندیشه و آینده ما دارد و چرا نگرش ما به آن، مهم است"؟
ما مردمی نوستالژیک هستیم!
واژه نوستالژی در ابتدا برای یک نوع بیماری توسط یک پزشک سوئیسی ساخته شد. این پزشک دو بیمار داشت که وقتی به وطن خود بازگشتند و با خانواده خود دیدار کردند، درمان شدند! نوستالژی یک احساس غم انگیز همراه با شادی نسبت به اشیاء، اشخاص و موقعیت‌های گذشته است. زمانی که به محله قدیمی یا مدرسه دوران ابتدایی خود سر می زنیم، احساسی عجیب همراه با شادی و غم به ما دست می‌دهد؛ ملغمه ای از دلتنگی و یادآوری خاطرات گذشته. در همین زمینه، در جامعه ما، اصطلاحاتی مثل "بچه های دهه شصت" یا "دهه هفتادی ها" وجود دارد که یادآور سبک زندگی و خاطرات و احساسات مشترک نسلی است که از امکانات، اوقات فراغت، وسایل تحصیل و... تقریبا مشابهی برخوردار بودند و با دیدن مثلاً فلان سریال خارجی قدیمی، احساسات جمعی شان برانگیخته می شود! مشابه این افراد، گروهی هم هستند که مدام از دوران جوانی و وضعیتی که جامعه در آن روزگار داشت، تعریف می کنند. این تعریف از گذشته شاید بیش از آن که مربوط به ویژگی‌های اجتماعی آن زمان باشد، ناظر به شرایطی است که در آن از قدرت جسمی و روحی بهتری نسبت به حال برخوردار بودند و توجه بیشتری به پیرامون خود داشتند و همین امر، ذهنیت مثبتی از فضای اجتماعی آن دوره برایشان به جا گذاشته است. شاید بتوان این گونه گفت که ما ایرانی ها مردمی نوستالژیک هستیم. در رابطه با اینکه مردم دیگر کشورها چگونه‌ اند تا در آن‌ کشور و فرهنگ زندگی نکنی، نمی توان قضاوت کرد اما زندگی در ایران این نکته را روشن می‌کند که حافظه تاریخی مردم ما همچنان زنده است؛ این اتفاق خوبی است اما باید در نظر داشت که "حال" هم تاریخ فرداست، پس نباید به آن بی‌توجه بود.
چه چیزهای گذشته و حال بیشتر مقایسه می‌شود؟
در گفت‌وگوهای روزمره با افراد خاطره‌ باز، معمولا به یک سری مقایسه ها بیشتر بر می خوریم و فراوانی این مقایسه ها از بقیه بیشتر است. در ادامه این مطلب، به طور خلاصه به برخی از این موارد اشاره می کنیم و البته در قسمت بعد به این می پردازیم که آیا این مقایسه ها واقعاً درست و منطقی است؟
۱- قیمت ها: به این جملات توجه کنید؛ "مرد میانسال: ۲۰ سال قبل با ۳۰ میلیون می شد، نبش همین خیابون خونه بخری اما الان نمی تونی با همون پول، خونه رهن کنی!" و یا "مسافر: آقا من ده هزاری دارم، خرد ندارم. سوار شم؟.... راننده تاکسی: ای بابا! الان ده هزاری که خودش خرده است. بیا بالا". شاید گوشتان با این جملات و جملاتی شبیه به آن آشنا باشد؛ زیاد و کم شدن ارزش پول، پرکاربرد ترین موضوع برای مقایسه وضعیت دو زمان متفاوت است. طرفداران این مقایسه در هر شرایطی و بدون در نظر گرفتن شرایط اقتصادی دنیا، کشور و درآمد خودشان معتقدند وضعیت اقتصادی در زمان گذشته به مراتب بهتر از زمان حال بوده است، چون قدرت خرید داشتی و می توانستی همه چیز بخری! مخالفان این مقایسه معتقدند که اتفاقا قبلا هم شرایط همین بود و خیلی ها نمی‌توانستند خیلی چیزها بخرند!
۲- تعاملات اجتماعی: به این جمله دقت کنید: "زمان ما احترام بزرگ ترها رو نگه می داشتن، اما حالا چی؟ نمی تونی به بچه‌ ت بگی بالای چشمت ابروئه!". تغییرات رفتاری بین انسان ها از دیگر مقایسه های پرکاربرد است. در واقع با گذشت زمان و هسته ای شدن خانواده ها، بسیاری از مناسبات بین افراد خانواده دچار تغییر شد؛ از جمله شکلِ احترام به بزرگ ترها یا سنت هایی مثل صله رحم و دید و بازدید اقوام. در این مورد می شود پذیرفت قدیم واقعاً بهتر بود!
چه کسانی در گذشته زندگی می‌کنند؟
یک حقیقت وجود دارد که معمولا آدم ها، خاطرات شیرین گذشته را فراموش نمی کنند اما دوست دارند خاطرات تلخ را به دست فراموشی بسپارند. مثلاً لحظه های پر استرس قبل از امتحانات نهایی مدارس، برای افرادی که سال ها پیش آن را تجربه کرده اند، هیچ مفهومی ندارد و حالا اگر یک خاطره شیرین محسوب نشود، بدون شک خاطره تلخی هم نیست! ولی خاطره دریافت یک مدال در مسابقات ورزشی یا قبول شدن در رشته مورد علاقه در کنکور، همچنان پررنگ و شیرین است. منتها افرادی هم هستند که در یادآوری خاطرات گذشته، افراط می کنند و "اکنون" خود را از دست می دهند و مدام حسرت فرصت های گذشته را می‌خورند. وجه بارز این افراد در زندگی، ناکامی در دستیابی به آن چیزی است که فکر می‌کرده اند حقشان است و به آن نرسیدند. در حالی که مدام فکر کردن به گذشته و امید به اینکه در آینده اوضاع بهتر خواهد شد و "حال" را از دست دادن، سود چندانی ندارد. افرادی که مدام از گذشته تعریف و تمجید می کنند، در واقع از شرایط حال، احساس سرخوردگی دارند. شرایطی که نتوانسته اند آن را بسازند یا خود را با آن تطبیق دهند و به همین دلیل همواره دیدی انتقادی به آن دارند. این که این افراد تا چه اندازه صحیح می‌گویند قابل آزمایش نیست اما از شواهد، این گونه برمی آید که این آدم ها قدرت حل مسئله و مقابله با برخی مشکلات را از دست داده اند و این عدم تطبیق با واقعیت‌ها، آن قدر آزرده خاطر و مضطرب و پریشانشان کرده است که به یاد و خاطرات گذشته پناه می برند و این پناه بردن به گذشته، تاثیرات مخربی بر زندگی شخصی و اجتماعی شان می گذارد. برخلاف این افراد، عده‌ای هم هستند که گذشته را راهنمای آینده در نظر می‌گیرند. این دسته از آدم ها با آگاهی از این موضوع که امروز، گذشته فرداست، از آن بیشترین بهره را می برند و با تلاش و برنامه ریزی، رو به جلو گام برمی دارند.
چرا گذشته شیرین بوده؟
بیشتر ما ایرانی ها با دیدن خانه‌ای بزرگ با درختان سیب و پرتقال و نارنج و حوضچه ای در وسط حیاط که چند هندوانه هم در آن است، حس خوبی از روزگاری نه چندان دور را تجربه می‌کنیم. شاید هیچ کدام از ما در چنین خانه هایی زندگی نکرده باشیم و حتی پدر و مادرمان هم زندگی در چنین خانه‌ای را تجربه نکرده باشند اما این احساس مشترک را بارها با دیدن تصاویر و فیلم هایی که روایتگر زمان گذشته است، تجربه کرده ایم. این اتفاق جالب شاید نتیجه علاقه مندی به زندگی ساده اما با کیفیت قدیم است که برای ساکنان شهرهای بزرگی که در واحدهای کوچک برج ها و آپارتمان‌های سر به فلک کشیده محصور شده اند، غبطه و دلتنگی و حسرت به دنبال دارد. گذشته، ویژگی های دیگری هم داشت که آدم ها را به آن روزها علاقه مند می کند. نزدیک بودن خانه خویشاوندان به هم و بازی کودکان در کوچه ها و تعداد زیاد بچه های همسن و سال در خانواده و فامیل که فرصتی برای افسردگی های ناشی از تنهایی باقی نمی گذاشت. شهرها و محله ها کوچک بود و همه همدیگر را می شناختند و این نکته، به اعتماد و همدلی و دستگیریِ مردم از هم، منجر می شد. وقتی کسی گرفتار یا بیمار بود، افراد زیادی به دیدن و عیادتش می رفتند و نه تنها در دورهمی ها شرکت می کردند که کمک حال میزبان هم بودند. آن روزها فصل های سال هرکدام مراسمی داشت و در سبک زندگی مردم تاثیر عمیق می گذاشت. ورود میوه های نوبرانه، حال و احوال مردم را عوض می کرد و در پایان هر فصل، بساط ترشی و شوری انداختن و پختن رب و درست کردن لواشک و خشک کردن سبزیجات به راه بود. هر مناسبت مثل عید نوروز و شب یلدا و چهارشنبه سوری و سیزده به در، فرصتی بود برای باهم بودن و به هم محبت کردن و... البته که یک سری ویژگی های این چنینی، نگاه به گذشته را شیرین می کند اما باید حواسمان باشد که ربطی به گذر زمان و گذشته و آینده ندارد بلکه روابط ما آدم ها با یکدیگر و سبک زندگی هایمان است که دستخوش تغییر شده است! شاید لازم است برای خوب کردن حال این روزهایمان، به جای سرک کشیدن در گذشته، تغییراتی در کیفیت زندگی مان بدهیم و نه به گذشته، بلکه به اصل و فطرت خود رجوع کنیم. تعبیری که مرحوم قیصر امین پور به زیبایی آن را دریافته بود: "بیایید نگاهی هم از نو به سنت کنیم ...".
مقایسه حال و گذشته، چقدر منطقی است؟
وقتی سعی می کنیم موضوعی را در گذشته و حال بررسی کنیم، در واقع قصد "مقایسه" آن موضوع را داریم؛ مقایسه حالت یا موقعیتی در یک زمان، نسبت به زمانی دیگر و در بیشتر اوقات نتیجه جهت‌دار گرفتن از آن.
این مقایسه ها در مقام روش شناسی در پژوهش های اجتماعی و انسانی محل بحث است. در واقع شیوه های شناخته شده ای وجود دارد که می گوید به همین سادگی نمی شود دو وضعیت را با هم مقایسه کرد. چون اصولی هست که در یک مقایسه تاریخی باید مورد توجه قرار گیرد که به شکل اجمالی، به مهم ترین این ویژگی‌ها می‌پردازیم.
۱- بدون توجه به زمینه‌های تاریخی، مقایسه امکان‌ پذیر نیست: اصلی وجود دارد که هر رویدادی باید متناسب با وضعیت زمانی و جغرافیایی آن رویداد مورد توجه قرار گیرد. یعنی نمی توان دو واقعه تقریباً مشابه مثل "خرید خانه" را با هم مقایسه کرد بدون اینکه به "زمان" آن دو رویداد توجه نکرد. چرا که هر "زمانی"، شرایط سیاسی، اجتماعی و اقتصادی متفاوتی دارد و برای مقایسه دو رویداد تاریخی، باید به همه این عوامل توجه داشت و اصولاً نتیجه مقایسه دو زمان متفاوت بدون در نظر گرفتن شرایط آن، اشتباه خواهد بود.
۲- بین واقعیت و روایت واقعیت، فرق است: همچنین در بررسی دو پدیده در دو زمان مختلف، از آنجا که در زمان حال، ویژگی های یک پدیده ملموس تر است، افراد شناخت روشن تر و تسلط بیشتری روی موضوع دارند اما در رابطه با گذشته تنها به روایت ها اکتفا می کنند و از آنجا که روایت ها بازسازی شده واقعیت ها هستند، شاید جهت گیری نادرستی نسبت به یک پدیده داشته باشند. یعنی یک پدیده تاریخی زمانی که از دو شخص متفاوت روایت می شود، دو سر و شکل متفاوت می‌گیرد؛ چون این افراد هستند که روایت ها را خلق می کنند. در نتیجه قضاوت درباره گذشته سخت می شود چون از منظر هر یک از افراد یک جور تعریف می شود و از این نظر، با احتیاط بیشتری باید به مقایسه پرداخت.
۳- شاخص‌های مقایسه باید روشن باشد: زمانی که دو وضعیت تاریخی مقایسه می شود باید شاخص هایی مشخص شود که مبنای مقایسه قرار گیرد. صِرف گفتن اینکه قدیم بهتر بود و الان اوضاع بد است، هیچ کمکی به بحث نمی کند. برای یک مقایسه منطقی، مثلاً باید میزان تولیدات یک کشور و جایگاه آن در مقایسه با کشورهای همجوار در زمان حال در نظر گرفته شود و بعد آن را با زمان گذشته و همان شاخص مقایسه کرد. در حالی که ما در مقایسه ها فقط بخشی از زندگی خوب روزهای کودکی و نوجوانی را با همه زندگی امروزمان مقایسه می کنیم.
با این توصیف، بسیاری از مقایسه هایی که در گفت و گوهای روزمره با آن مواجهیم از این اصول بی بهره اند و در واقع جدال هایی اشتباه از نظر منطقی هستند که نه تنها سودی ندارند بلکه باعث هدر رفتن وقت و گاهی عصبی و مایوس شدن افراد می‌شوند.
نگاه دین اسلام به گذشته چگونه است؟
تا زمانی که زندگی ادامه دارد، تاریخ هم وجود دارد. علاقه به گذشته یا آینده نباید به ایجاد شکاف بین این سه زمان اصلی (گذشته، حال و آینده) منجر شود، بلکه هر سه این موارد باید در یک راستا و در مسیر تعالی انسان قرار بگیرند. هدایتگری از جمله مهم ترین وظایف یک دین محسوب می شود. در این بین دیدگاه اسلام نسبت به گذشته جالب توجه است.
۱- تامل در عاقبت پیشینیان: قرآن سرشار از روایت هایی است که به گذشته انسان و پیشینیان او اشاره دارد؛ سرگذشت افرادی که زمانی مسائلی را رعایت نکرده اند یا رفتارهایی انجام داده اند که پیامدهایی برای آنها داشته است. قرآن عاقبتشان را شرح می دهد و برخی از این ماجراها را در قالب داستان نقل می کند و در آخر همگی را به تفکر و تدبر در آن دعوت می کند. این شیوه الهی به عنوان راهنمای انسان در زندگی دنیایی توصیه شده است و بر همین مبنا بزرگان دین این موضوع را مهم شمرده‌اند.
۲- امروز بهتر از دیروز: همیشه باید خوب زندگی کرد و لحظه به لحظه بهتر شد. حضرت امیرالمومنین علیه السلام می فرمایند: "اگر دیروز و امروزت با هم برابر بود زیانکاری"! در واقع، در گذشته ماندن و حسرت آن را خوردن نه تنها نشان می دهد که شما اکنونی به مراتب بدتر از گذشته داری که در بهترین وضعیت می توانی به موقعیت گذشته ات نزدیک شوی که هر دو حالت، ضرر و زیان است.
۳- استفاده از تجربه دیگران: گذشته را می توان به عنوان یک تجربه دید؛ آزمایشی که تمام شده و نتیجه اش را نشان داده است. پس می توان به عنوان یک برنامه درسی و در راستای برنامه زندگی از آن بهره برد. با نگاه کردن به آن، اشتباهات احتمالی اش را کنار گذاشت و از راه‌های رفته شده آن درس گرفت. در این زمینه امام علی علیه السلام می فرمایند: "با مردان آزموده و صاحب تجارب همنشین باش، چرا که اینان متاع پر ارج تجربه های خود را به گران ترین بها یعنی فدا کردن عمر خود تهیه کرده اند و تو آن متاع گرانقدر را با ارزان ترین قیمت یعنی با صرف چند دقیقه وقت به دست می آوری"(منبع روایت: شرح ابن ابی الحدید به نقل از وبلاگ عروه الوثقی).

نوستالژی

دیدگاه دوم: نوستالژی؛ خاطره بازی ساده یا بیماری؟
نوستالژی با خاطره فرق دارد؛ این را سه سال پیش پیرمردی به من آموخت که روی یک چارپایه چوبی جلوی در مغازه سمساری اش نشسته بود و آدم خیال می کرد از لای فیلم های علی حاتمی بیرون آمده است. موهای جوگندمی داشت و موقع حرف زدن، مثل آدم هایی که می خواهند پول بشمرند، انگشتان شست و سبابه دست راستش را مدام با زبان خیس می کرد.
مغازه اش قدیمی نبود اما با وسایل داخل آن می شد آکسسوار چهارتا فیلم سینمایی درباره دوره قاجار را جفت و جور کرد. اجناس را کیپ هم توی قفسه های فلزی چیده بود و روی هر کدام یک بر چسب سفید رنگ چسبانده بود و قیمت هر یک از اجناس را روی برچسب ها نوشته بود: چند رادیو، تعدادی قوری و سماور، چند قاب عکس، یکی دو تپانچه، تعدادی کاسه و بشقاب مسی، چند تلفن قدیمی و کلی فرش و گلیم و صندلی که جا به جا توی مغازه روی زمین پخش شده بودند.
کنار دستش دو آلبوم قدیمی هم داشت که برخلاف باقی اجناس، قیمت نداشتند. بعد از نیم ساعت حرف زدن، متوجه شدم آلبوم ها حاوی عکس های خانوادگی اش هستند. به همین خاطر جزو وسایل فروشی مغازه به حساب نمی آیند. پیرمرد آنها را آنجا کنار دستش گذاشته بود تا گاه گداری یاد آدم های غایب را زنده کند.
من که برای خریدن یک ماشین تحریر قدیمی آنجا رفته بودم، سوال کردم: این چیزا امروز مشتریای خودش رو داره. درسته؟ او که یکی، دو ماشین تحریر قدیمی توی بساطش دیده می شود، جواب داد: بیشتر آدمایی بالای این چیزا پول می دن که عشق عتیقه جات دارن...
بعد انگشتش را گذاشت لای یکی از آلبوم های خانوادگی اش و آن را باز کرد و یکی از عکس ها را نشانم داد و گفت: این پسر بچه منم. اینم مادرمه. خدا رحمتش کنه؛ اینجا چهل سالش بود.
بعد طوری که آدم خیال می کرد یاد موضوع مهمی افتاده، ادامه داد: خاطره ها رو نمی شه فروخت؛ نمی شه دورشون ریخت؛ نمی شه گذاشتشون توی گنجه و چمدون. خاطره رو نمی شه با یه پرواز هوایی فراموش کرد. اما خیلی از آدما خاطراتشون رو طوری می ریزن دور که آدم فکر می کنه از اول هم وجود نداشتن. همین آدما وقتی چشمشون به این آت و آشغال ها می افته (در این لحظه نگاهش دور مغازه چرخید) دست و پاشون شل می شه. من یه عمره کارم همینه. سمساری دارم، ولی نمی دونم چه جوری می شه آدم ننه باباش رو بزاره خونه سالمندان، بعد جاشون میز و صندلی بیاره توی خونه...
پیرمرد راست می گفت؛ نوستالژی با خاطره تفاوت دارد؛ اگرچه آدم ها غالبا این دو را با هم اشتباه می گیرند.
در فرهنگ های لغت نوستالژی را "حسرت گذشته" معنی کرده اند. در فرهنگ ها آمده: واژه nostalgia از دو کلمه یونانی ساخته شده است: nostos که به معنی "بازگشت به خانه" است و algia که معنی "درد" می دهد. در جایی دیگر خواندم: نخستین بار یک پزشک سوییسی به نام جوهانس هوفر در مقاله ای که برای توصیف حالات روحی دو بیمار منتشر کرد، این واژه را ساخت و به کار برد. این مقاله دقیقا در تاریخ ۲۲ ژوئن ۱۶۸۸ نوشته شده بود. یکی از بیماران دکتر هوفر، دانشجویی از شهر برن بود که به "بازل" آمده بود و بیمار دیگر این پزشک، یک خدمتکار بود. هر دوی این افراد پس از بازگشت نزد خانواده خود کاملا بهبود یافتتند.
این یعنی نوستالژی وقتی حضور خود را با صدای بلند اعلام می کند که درد بی وطنی بر آدم چیره شده باشد. تغییر معنای نوستالژی بعدها به این تئوری مشروعیت می بخشد، طوری که آن را از یک بیماری به یک مفهوم مهم در ادبیات تبدیل می کند.
اگر خاطرتان باشد، در فیلم "همشهری کین" وقتی چارلز فاستر کین ثروتمند در آستانه موت قرار می گیرد، یک کلمه بیشتر به زبان نمی آورد: "رزباد". این کلمه گره اصلی فیلم را ایجاد می کند طوری که همه، مثل کارآگاه های خصوصی، در پی رمزگشایی این کلمه به آب و آتش می زنند، اما گره فیلم گشوده نمی شود طوری که کسی نمی فهمد معنی رزباد چیست. این چه معمایی است که کین، غول رسانه ای ایالات متحده، موقع مرگ به یاد آن بوده است.

با این حال، در پایان فیلم، بیننده پاسخ این سوال را دریافت می کند. وقتی که یک خدمتکار دارد وسایل آقای کین را می سوزاند، یک سورتمه چوبی را درون آتش می اندازد. ظاهرا این سورتمه مال دوران کودکی آقای کین است. دوربین به سورتمه نزدیک می شود و بیننده فیلم به وضوح می بیند که روی سورتمه نوشته شده: رزباد.
این یعنی کین در آخرین لحظات زندگی فقط در حسرت روزهای شاد و آرامی بوده که در زمان کودکی با خانواده اش گذرانده است. با این حال، واقعیت این است که همشهری کین، علی رغم همه تحسین هایی که در عالم سینما برانگیخت، نماد تقلیل گرایی و نوستالژی بازی منفعلانه است.
مردی ثروتمند در لحظات آخر زندگی فقط به یاد یک شیء می افتد؛ یک وسیله مستعمل؛ یک اسباب بازی کوچک که معلوم نیست ظرف این سال ها در گوشه کدام انبار خاک می خورده است. در ظاهر قرار است رزباد نشانه ای از روزهای آرام و بی آلایش کودکی باشد؛ اما در عمل نمی تواند روح خانواده ای را که کین برای آن دلتنگی می کند، منعکس سازد؛ درست برعکس فیلم "دره" جان فورد که خاطرت گذشته در آن، چنان زنده اند که مخاطب می تواند با تک تک آنها همذات پنداری کند.
من نه نقد فیلم می نویسم و نه گزارش. و نه اینجا جای تعریف کردن فیلم های سینمایی و به تبع آن مقایسه جان فورد و اورسن ولز است؛ فقط سعی دارم بگویم در روح نوستالژی یک رویکرد تقلیل گرایانه منفعل پنهان است که از گذشته به عکس ها و وسایل و تصاویر جعلی بسنده می کند. در این باره بیشتر توضیح خواهم داد.
در اغلب فیلم ها و سریال ها یک تصویر آشنا وجود دارد: پیرزنی شیک و پیک روی یک
rocking chair های چوبی (صندلی گهواره ای) نشسته و دارد با یک گرامافون عهد بوق موسیقی گوش می کند. در پس زمینه هم تصاویری از تهران قدیم دیده می شود؛ خیابان های سنگفرش شده، ماشین های تر و تمیز، کافه های آلامد، رستوران های زیبا و در نهایت تصویری از کافه نادری با آن پرسنل تر و تمیزش که آدم را یاد کافه های اروپایی می اندازد؛ اما آیا همه حقیقت همین است؟
آیا تهران قدیم را باید در کافه نادری و خیابان های زیبا و صندلی لهستانی و حوض و هندوانه و مردان کت و شلواری و کروات و کلاه جوان های تازه بالغ جستجو کرد؟
نمی خواهم بگویم این چیزها وجود نداشته است؛ داشته اما بیماری و فقر و بدبختی هم وجود داشته.

اسناد تاریخی می گوید اشغال ایران در شهریور ۱۳۲۰ پیامدهای فاجعه بار بسیاری داشت طوری که گرانی و قحطی و ناامنی در تهران بیداد می کرد. حتی می گویند در اتفاقی که بعدها به بلوای نان مشهور شد، تعدادی از مردم به خاطر تظاهرات در اعتراض به گرسنگی و نبود نان، توسط نیروهای مسلح کشته شدند.
کمی عقب تر برویم. طبق شواهد تاریخی، در دوره قاجار نیز مردم با مخاطراتی دست و پنجه نرم می کردند که حتی مطالعه اش آدم را وحشت زده می کند. یک قلم از این آمار می گوید در سال وبا ظرف یک هفته نزدیک به ۶۰ هزار نفر در شیراز به خاطر این بیماری به کام مرگ رفتند.
نمونه این آمار در تهران و دیگر شهرها هم وجود دارد، طوری که می گویند یکی از نگرانی های امیرکبیر کاهش جمعیت کشور به خاطر بیماری های فراگیر بوده است. نمونه این مشکلات همیشه خدا وجود داشته است اما رویکرد نوستالژیک به تاریخ از واقعیت گذشته به عکس یا تصویری غیرواقعی بسنده می کند و آن تصویر انتزاعی را جایگزین واقعیت های بیرونی می سازد.

طبق اطلاعات تاریخی، یکی دیگر از فجایع که صفحه ای از تاریخ ایران به شمار می رود، بین سال های ۱۹۱۷ تا ۱۹۱۹ رقم می خورد. در این سال ها ایران به خاطر جنگ جهانی اول دستخوش دگرگونی می شود و به اشغال درمی آید و حدود ۹ تا ۱۰ میلیون نفر به دلیل بیماری و قحطی تلف می شوند. با این حال، نوستالژی نه تنها چشمش را به روی واقعیت می بندد، بلکه سعی می کند از گذشته تصویری دلبخواه ارائه دهد. اما چرا؟ آیا نوستالژی با حقایق تاریخی پدرکشتگی دارد؟
برخلاف تفکری که اعتقاد دارد سخن نو آر که نو را حلاوتی است دگر، نوستالژی رو به گذشته دارد اما تلاش نمی کند با گذشته به وحدت برسد، بلکه دوست دارد با اخذ و اقتباس به سراغ آن برود. بنابر این از یک سو واقعیت تاریخی گذشته را به اسباب و وسایل و تصاویر انتزاعی تقلیل می دهد و از سوی دیگر درمان سرخوردگی های امروز را در گذشته جستجو می کند.
یاوه هایی که غالبا به نام داریوش و کوروش و خشایارشاه در شبکه های اجتماعی دست به دست می شوند، نتیجه این رویکرد هستند. ظاهرا کسانی که از امروز خود ناراضی هستند، رد پای فضیلت های کسب نشده شان را در گذشته جستجو می کنند، بی این که بدانند گذشته سپری شده و هرگز بازنخواهد گشت.
اخیرا دیده ام در تلویزیون برنامه هایی ساخته می شود که هدفش نمایش برنامه های دو، سه دهه قبل تلویزیون است. پخش این برنامه ها در کنار دلتنگ شدن برای جلد دفترهای مشق دهه شصت، کتاب فارسی اول ابتدایی، پاک کن های دو رنگ آبی و قرمز، چیپس و پفک، سیگار اشنو ویژه و هما، کفش گام، دفتر نقاشی فیلی، نوار کاست، کپسول گاز، خودکار بیک، اکبر عبدی، نوشابه گازدار، کارتون چاق و لاغر، صابون جیبی و هزار چیز دیگر خبر از یک بیماری می دهد که واقعا نیاز به درمان دارد.
مگر چه چیزی در دفتر چهل برگ و مداد تراش و خودکار بیک و تلویزیون های مبله سیاه و سفید وجود داشت که حالا فقدان شان ما را آزار می دهد؟ من پاسخی برای این سوال ندارم اما فکر می کنم قسمتی از این روحیه نتیجه بی خانمانی و بی وطنی در دنیای پر سرعت مدرن باشد؛ نوعی واکنش منفعلانه به تسلط دنیای صنعتی؛ طوری که آدم ها به خاطر سرخوردگی و افسردگی و پا در هوا بودن به دامان گذشته پناه می برند و وقتی نتیجه ای از آن نمی گیرند، گذشته را به تعدادی خنز پنزر تاریخ مصرف گذشته، تقلیل می دهند.

برخی روان شناسان می گویند یکی از نشانه های افسردگی، پناه بردن به گذشته است. مع ذالک اینطور نیست که هر توجهی به گذشته نشانه گرفتار شدن در دام نوستالژی باشد. کار فلسفه تطبیقی هم تا جایی که من می دانم پل زدن به گذشته و ایجاد همزبانی بین امروز و دیروز است، اما واقعیت این است که میان این روش با تمایلات نوستالژیک تفاوت از زمین تا آسمان است.
ارتباط نوستالژی با گذشته منفعلانه و موهوم و غیرواقعی است در صورتی که رابطه متفکر با گذشته این طور نیست. متفکران غالبا به گذشته نمی گریزند، بلکه سعی می کنند از راه شناخت تفکر دیروز با آن به همزبانی برسند.
به بحث خودمان بازگردم. تا چندی پیش رویکرد نوستالژیک یک سلیقه بود در میان سلایق دیگر. می شد با آن مخالفت کرد چون آنقدر شیوع نیافته بود که باعث نگرانی شود اما حالا برعکس است. گویی نوستالژی مثل یک ویروس فراگیر به جان همه افتاده و روشنفکر و غیرروشنفکر را به زانو درآورده است.

به عنوان یک مثال دم دستی عرض می کنم که فیلم های روشنفکری سال های اخیر سینمای ایران را دوباره نگاه کنید. اغلب آنها از سلیقه ای در طراحی صحنه استفاده می کنند که پیش از این کمتر سابقه داشته است. میل شهروندان شهرهای بزرگ به خریدن وسایل قدیمی به شکل حیرت آوری افزایش یافته است. حتی بازارهایی درست شده که کارکردشان، کارکرد سمساری هاست.
در این که وسایل قدیمی زیبا هستند و حس خوشایندی ایجاد می کنند، شکی نیست. در این که با آنها می شود از دکوراسیون زشت امروزی فرار کرد، تردیدی ندارم اما حقیقت این است که این میل سیری ناپذیر بیشتر از این که یک سلیقه باشد، نشانه حضور یک روح سرگشته است که بر همه جا سایه انداخته؛ روحی که علائم بیماری را می توان در آن مشاهده کرد.
منابع: پرده سینما، فریاد جنوب، آپارات ، روزنامه خراسان و هفته نامه کرگدن، ضمیمه روزنامه اعتماد

دفعات مشاهده: 4775 بار   |   دفعات چاپ: 813 بار   |   دفعات ارسال به دیگران: 0 بار   |   0 نظر

CAPTCHA
   
سایر مطالب این بخش سایر مطالب این بخش نسخه قابل چاپ نسخه قابل چاپ ارسال به دوستان ارسال به دوستان

کلیه حقوق مادی ومعنوی این سایت متعلق به دانشگاه علم وصنعت ایران میباشد .هرگونه برداشت با ذکر منبع ، بلامانع است.

Persian site map - English site map - Created in 0.12 seconds with 45 queries by YEKTAWEB 4665