نشست فرهنگی اساتید با موضوع " تحولات اخیر در رابطه بین فیزیک و فلسفه " با سخنرانی دکتر مهدی گلشنی، استاد ممتاز دانشگاه صنعتی شریف، در روز دوشنبه ۱۲ آذر ۱۴۰۳ برگزار گردید. در ادامه به خلاصه ای از سخنان ایشان اشاره می شود. ایشان در اول صحبت خود یاد و خاطره شهید فخری زاده را گرامی داشتند. ایشان با اشاره به کلامی از مقام معظم رهبری مبنی بر: "رفع نیازهای کشور و نوآوری در علم" فرمودند در طی ۳۰ سال اخیر عادات زشت از غرب وارد فرهنگ ما شد لیکن اتفاقات خوب کمتر وارد شد.
اگر اکنون به دانشگاههای تراز اول دنیا سر بزنید خواهید دید که تحولات بزرگی در زمینه فلسفه و خصوصاً فلسفه فیزیک رخ داده است که دلایل آن مورد نظر بحث ما میباشد.
وقتی گسترش علم در زمان یونان شروع شد در همه زمینهها متافیزیک در راس همه علوم مطرح و پذیرفته شد و سایر علوم بر پایه نظریه ها و اصول خود پیش میرفت.
مثلاً در هندسه از نظریه اقلیدوس برای آموزش استفاده میشد هندسه اقلیدوسی بر پایه ۵ اصل میباشد ولی ابن هیثم و خیام معتقد بودند که این پنج اصل دارای اشکالاتی است و در ادامه خواجه نصیرالدین طوسی صحبتهای ایشان را اصلاح کرد و قضایا را کامل کرد جایگاه خواجه نصیر الدین طوسی به طوری بود که یک مورخ غربی در آخر قرن ۱۹ میگوید اگر کتاب "اشافی" خواجه نصرالدین زودتر به لاتین ترجمه شده بود هندسه غیر اقلیدوسی زودتر راه افتاده بود. (هندسه غیر اقلیدوسی را اولین بار انیشتین را انداخت).
بنابراین با اینکه جهان اسلام همه چیز را از یونان گرفتند ولی همه را خودشان نوآوری کردند لیکن آنطوری که شایسته بود منعکس نشد. ابن هیثم تئوری جادوی نور در فیزیک را دریافت کرد ولی آن را در کتاب "الشکوه علی بطلمیوس" رد کرد و در مقدمه همین کتاب گفت: "هیچ مطلبی را بدون تحقیق نپذیرید". ابن سینا نیز گفت: " هر کس بدون دلیل مطلبی را بپذیرد از فطرت آدمی به دور افتاده است."
ایران در دوران قاجار فهمید که لازم است دانشجویان خود را برای دریافت بیشتر علم به غرب بفرستد و در همین زمان بود که فلسفه پازیتیو در غرب حاکم بود.
تا حدود ۱۵۰ سال بعد از نیوتن تمامی دانشمندان در تمام عقاید بر اصول عام و متافیزیک قائل بودم تا اینکه آگوست کنت بحث جدیدی مطرح میکند. و مکتب پازیتوونیسم را بنا نهاد با این نگاه که فقط چیزی که مشاهده میکنیم و با تجربه به دست میآوریم وجود دارد و بقیه وجود ندارد. پس فلسفه و دین از علم خارج است این نظریه در همان سال توسط داروین و ماخ و فروید تایید شد و بدین ترتیب فلسفه و دین از مباحث علمی خارج شدند.
در اول قرن بیستم پازیتیو منطقی شکل گرفت که بر این اساس بود که هر چیزی که قابل تجربه نباشد معنی ندارد.
بعد از مطرح شدن اولین نظریه هایزنبرگ در سال ۱۹۲۵ وی در چکیده مقاله تاکید به استفاده از کمیتهای قابل مشاهده میکند البته بعداً در سخنرانی خود در دانشگاه شیکاگو این مسئله را رد میکند.
در این مقطع زمان تمامی فیزیکدانان جهان پیرو آگوست کنت و هایزنبرگ شدند و فلسفه را کنار گذاشتند. از همین زمان اختلاف بین طرفداران هایزنبرگ و کنت با انیشتین و پلنک و شوالینگر شکل گرفت. در سال ۱۹۲۶ بورن نظریه عدم قطعیت را مطرح کرد و شانس را در مناسبات علمی دخیل کرد. ایشان در مقاله اصلی تاکید دارد که این یک تصمیم صرفاً فیزیکی نیست بلکه همراه با فلسفه است.
انیشتین میگفت : "در این زمانه فیزیکدانان تابع مد هستند پیرو نظریهای شدند که اصلاً آنرا نمیفهمند" انیشتین در نیمه اول قرن ۲۰ اعلام کرد که هیچکس کوانتوم را نمیفهمد.
در نیمه دوم قرن ۲۰ اتفاقاتی رخ داد که اولین آنها با نظریه کارل پوپر شروع شد. پوپر اعلام کرد ارزشهای اخلاقی را نمیتوان از علم استخراج کرد.
بعد از آن پیتر مداوار معروف به پدر علم پیوند اعضا و برنده جایزه نوبل کتابی نوشت به نام "محدودیتهای علم". در این کتاب ضمن تایید ادعای پوپر تعداد زیادی سوال مطرح کرد که علم اصلاً نمیتوانست آنها را پاسخ دهد پیتر مداوار تنها راه پاسخ این سوالات را فلسفه و دین میدانست.
لذا فلاسفه به این نتیجه رسیدن که بر هر علمی یک عده اصول حاکم است اصولی که لزوما از خود آن علم گرفته نشده است. ضمن اینکه فلاسفه فهمیدند اگر در حوزه ای تجاربی (تئوری هایی) باشد که باعث بوجود آمدن یک نظریه بشود که آن تجارب(تئوری ها) را توضیح دهید این امر مطلق نیست یعنی نظریههای دیگری هم وجود دارد که آن تجارب(تئوری) را توضیح دهند.
پس از این حوادث کار به جایی رسید که دیدها باز شد و همه فهمیدند که باید به سراغ فلسفه بروند. هم اکنون انجمن فیلسوفان خداباور چندین هزار عضو دارد.
در این میان بحثی جدی میان خداباورها و غیر خداباور ها شکل میگیرد هیچکدام حاضر به قبول حرف دیگری نیستند اما نتیجه نهایی آن شده که گرایش به سمت خداباورها هر روز بیشتر شده است.
در حال حاضر در دانشگاه آکسفورد چندین کنفرانس مشترک فیزیک و فلسفه در حال اجراست.
و در سال ۲۰۱۰ در چندین دانشگاه آمریکا، فیزیکدانان و فلاسفه با هم در حل مسائل اجماع دارند. و در همان سال دانشگاه آکسفورد و کمبریج هم چنین کاری کردم اما در ایران هنوز روش بر پایه تقلید است و این اشتباه است.
و استعمار غرب ملاکهای اشتباهی برای سنجش علم در ایران پایه گذاری کرد این روش توسط عامل اسرائیل در وزارت علوم در پست معاون پژوهشی وزیر در سال ۱۳۷۶ تحمیل کرد. به طوری که حتماً معیار سنجش باید چاپ مقاله در مجلات ISI باشد چرا که مهمترین عامل سنجش علم که تاثیرگذاری علم در جامعه است، نادیده گرفته میشود.
تاثیرگذاری علم در جامعه مهمترین عامل پیشرفت ژاپن چین و سایر کشورها بوده است.
مسئله تاثیرگذاری علم در جامعه از سوی خیلی از مراجع علمی روز جهان از جمله مجله معروف "nature" مورد تایید قرار گرفت.
اساتید دانشگاه MIT که برترین دانشگاه فنی جهان است یک مقاله نوشتند و در روزنامه نیویورک تایمز ( مهمترین روزنامه آمریکا) چاپ شد و اعلام کردند فارغ التحصیلان این دانشگاه در جامعه موفق نیستند. رئیس وقت دانشگاه ، انسان دانایی بود و اجماعی بین اساتید فنی و اساتید علوم انسانی تشکیل داد و درخواست حل مشکل کرد. نتیجه این نشست این بود که اساتید فنی پذیرفتند دانشجویان فنی و مهندسی از یک لیست ۱۷ عددی دروس علوم انسانی موظف به اخذ و پاس کردن ۶ درس بصورت اجباری میباشند و در غیر اینصورت فارغ التحصیل نخواهند شد.
ثمره این کار این است که دانشجویان فنی و مهندسی دید بازتری برای ورود به بازار کار را پیدا میکنند و برای کشور و جامعه مفید باشد.
|