جستجو در مقالات منتشر شده



خانم مریم اکبری، دکتر رضا بهبهانی، دکتر هما ایرانی بهبهانی،
دوره 9، شماره 4 - ( 9-1400 )
چکیده

خوانش روایت زندگی با تأکید بر رستاخیز خاطره، روشی برای شناخت معماری گذشته از منظر ذهن می‌باشد. در این پژوهش معماری خانه‌های درونگرای ایرانی با انطباق طرح ذهنیت و تئوری موبیوس تفسیر شده است. مفهوم خانه، به عنوان نقطه آغاز حرکت و پناهگاهی گشوده به دنیا تعریف می‌گردد. با آغاز جریان زندگی، ذهن در پی کشف معنا، از مرکز و عرصۀ درونی خانه به جهان پیرامون نگریسته، و با گذار از درون به برون، پس از دوری کامل به نقطۀ آغاز، همان خانۀ خویشتن بازمی‌گردد و همچون سطح موبیوس با قابلیت لایه‌لایه شدن، در حین انسجام در فضا، بعد می‌یابد. ماهیت نوار موبیوس در داشتن لایه‌هایی به‌هم‌پیوسته بوده که مسیر درون و برون را به صورت همزمان طی میکند. انطباق فلسفی ماهیت این نوار با لایه‌های پنهان ذهن، معرف توان انسان در واژگونی چشم‌اندازها و نگاه به جهان از منظر وجودی دنیای درون است. پرسش اصلی پژوهش، بر چگونگی تفسیر معماری بر مبنای طرح ذهنیت تأکید دارد. هدف از ارائه روش‌شناسی شناخت و ابراز ذات معماری خانه، رودررو شدن با عمیق‌ترین لایه‌های وجود و فراگیری دوباره زبانی است که از یاد برده‌ایم. راهبرد کیفی این پژوهش، به روش اکتشافی- تفسیری، در پی اطلاعات دست‌اولی در باب «واقعیت‌بینابین» در فضای تهی خانه و نقش آن در برانگیختن لایه‌های پنهان ذهن بوده و با خوانش روایت زندگی به تفسیر نوع نگاه درون و برون می‌پردازد. بهره‌گیری از روش تفسیر کیفی روایت، با اتکا به چشم‌اندازهای پدیدارشناسانه و تجربۀ‌ زیسته به تفسیر معنای فضای معماری با درون‌مایۀ حس مکان پرداخته است. این شیوۀ تفسیر به‌جای روابط فیزیکی، بر ساختار زندگی در معماری تاکید داشته و موضوع ذهنیت مبنای شناخت قرار می‌گیرد. یافته‌های پژوهش نشان می‌دهد که خوانش روایت زندگی در خانه‌های درونگرای ایرانی، روشی برای تفسیر معماری بوده و دستیابی به این شیوۀ شناخت با گذار از مسیری رخ می‌دهد که چون پدیدۀ موبیوس از درون خویشتن عبور می‌کند. ارائه روشی برای تفسیر منظر ذهن و ساختار زندگی در معماری از طریق «معرفت‌شناسی مفهوم خانه»، «کشف احوال درونی ساکنین» و «گذار به مرتبۀ دیگر هستی» ممکن می‌شود. نهایت این مسیر جایی است که در آن فرد به معرفت دنیای درون - نگاه درون به درون- یا «پدیدار آیینه» دست‌یابد. هدایت  مسیر ذهنیت از درون به درون، منجر به بالا بردن توان آدمی در امر شناخت و بازگشت به خویشتن خویش خواهد شد.
دکتر نسیم اشرافی،
دوره 10، شماره 2 - ( 1-1401 )
چکیده

عدم توجه به‌جایگاه فلسفه معماری اسلامی به عنوان یک علم واسطه بین فلسفه مطلق اسلامی و علم معماری باعث شده است؛ اکثر پژوهشگران بسیاری از مؤلفه‌های پژوهشی را بدون واسطه روش‌شناختی به فلسفه مطلق پیوند داده و حاصل این امر را فلسفه معماری اسلامی معرفی نمایند؛ درحالی‌که فلسفه معماری اسلامی یک فلسفه مضاف است که فلسفه مطلق صرفاً مبانی آن را تأمین می‌کند؛ لذا عدم توجه به شناخت دقیق فلسفه مضاف معماری و روش‌شناسی تولید آن، بستر نظریه‌پردازی برای تولید علم معماری را مخدوش می‌نماید. بر این اساس پژوهش حاضر در تلاش است با روش توصیفی – تحلیلی به معرفی یکی از روش‌شناسی‌های تولید فلسفه مضاف (تئوری دیده‌بانی) پرداخته و چیستی فلسفه معماری اسلامی را مبتنی بر این تئوری شفاف نماید و در این راستا فلسفه معماری با دو رویکرد تاریخی و منطقی معرفی می‌شوند که هر یک از آن‌ها نیز بر دو قسم خواهد بود: قسم اول، فلسفه‌ای است که بر تولید اثر و واقعیت معماری تمرکز دارد و قسم دوم، فلسفه‌ای است که بر علم معماری به معنای دانش رشته‌ای می‌پردازد که حاصل آن‌ها چهار نوع فلسفه مضاف معماری تحت تئوری دیده‌بانی خواهد بود که دراین‌بین فلسفه مضاف علم معماری نقش اصلی و سهم زیادی در تولید علم معماری اسلامی دارد که پژوهش حاضر دست‌یابی به آن را با مدل پیشنهادی ترکیبی (تاریخی و منطقی) معرفی می‌نماید.
 
ایمان قلندریان،
دوره 10، شماره 2 - ( 1-1401 )
چکیده

موضوعات شهرسازی پیچیده و متنوع هستند به همین دلیل معمولا در مطالعات شهری، عرصه نظریه پردازی، موضوع بحث برانگیزی می باشد. زیرا غالب نظریاتِ مورد استفاده در مطالعات شهری، برآمده از مطالعات پژوهشگرانِ کشورهای عموما توسعه یافته است که کاربستِ آن ها را در شهرهای با ویژگی های کالبدی، اقلیمی، اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و مدیریتی گوناگون با چالش هایی جدی مواجه می نماید. از طرفی فقدان نظریات معتبر و بومی در عرصه شهرسازی خصوصا شهرهای ایرانی اسلامی و وجود متغیرهای گوناگون و منحصربفرد در این حوزه لزوم بازتعریف و بازاندیشی نظریه های بومی برای شهرهای ایرانی اسلامی و کاربست آن در مطالعات شهری را دوچندان می کند.
لذا این مطالعه با هدف کاربست روش شناسیِ داده بنیاد در استخراج چارچوب بازآفرینی بخش مرکزی شهر مذهبی مشهد، به منظور پاسخ به سوالِ چگونگی استفاده از روش داده بنیاد برای تدوین چارچوب بازآفرینیِ مناسب، به تشریح فرآیند استفاده از نظریه داده بنیاد می پردازد. برای این مهم از دو روش توصیفی تحلیلی (برای تشریح فرآیند نظریه داده بنیاد) و پیمایشی (به منظور بهره مندی از تجربه عملی در قالب مصاحبه ها) استفاده شده است. این پژوهش به تشریح فرایندی مبتنی بر تعابیر کنشگران اجتماعی می­پردازد که برای توصیف و فهم و تدوین چارچوب بازآفرینی بخش مرکزی مشهد، کاربرد داشته و می­تواند به شکل روشمند، مدل نظری را از ادراک ذی‌‌نفعان محیط استخراج می‌‌کند.
نتایج حاصل از پژوهش نشان داد که روش داده بنیاد به فهم لایه های زیرینِ موثر بر تغییرات کالبدی، اجتماعی و غیره کمک نموده و برای تولید نظریه لازم است از نظرات ذینفعان گوناگون، بهره برده شود. تحلیل مبتنی بر داده­های زمینه­ای از منظر ذینفعان، منطبق بر فضای فکری آن ­ها می­باشد. علاوه بر فضای فکری لازم است مدیریت شهری، برای مداخله در بافت­های شهرهای مذهبی، به فضای عینی و عملی نیز در ابعاد شش گانه مدیریتی، اقتصادی، اجتماعی- فرهنگی، کالبدی، کارکردی و زیست محیطی توجه نموده و نوسازی در این بافت‌‌ها، حول محور سنت و مذهب تعریف و اصالت یابد. لذا پیش از اجرای هر طرحی، تاثیر آن در این فضاهای سه گانه، مورد بررسی و ارزیابی قرار گیرد تا آسیب های احتمالی به حداقل ممکن برسد.

صفحه 1 از 1     

کلیه حقوق این وب سایت متعلق به مجله پژوهش های معماری اسلامی می باشد.

طراحی و برنامه نویسی : یکتاوب افزار شرق

© 2024 CC BY-NC 4.0 | Journal of Researches in Islamic Architecture

Designed & Developed by : Yektaweb