جستجو در مقالات منتشر شده


7 نتیجه برای نوع مطالعه: كاربردي

مهندس رضا مطهر، دکتر سمانه جلیلی صدراباد، رضا علیزاده،
دوره 9، شماره 3 - ( 6-1400 )
چکیده

هویت اسلامی در محلات شهری­ به معنای داشتن گرایش و تعلق، به اجتماع محله­ای است. محلات قدیمی، گرچه امروز به دلایلی نظیر فرسودگی زیرساخت‌ها و تغییر نیازهای شهری، ممکن است در پاسخگویی به برخی انتظارات کاربران فضا با ضعف‌هایی روبرو باشند، با این حال، از نظر برخی کیفیات همچنان حتی از محلات جدید‌ جذاب‌تر به نظر می‌رسند. مقایسه نشان می­دهد که محلات گذشته دارای ساختاری بسامان بوده و هویت اسلامی در محلات را تقویت می­کرده است؛ اما محلات جدید ابتدا ساختار محله را با برج­ها و آپارتمان­ها که جمعیت را در آن ساکن کرده تعریف می­کند. هدف پژوهش در دست اقدام شناسایی معیارهای موثر بر هویت اسلامی در محلات شهری با توجه به شرایط امروزه و همچنین ارزیابی و مقایسه تطبیقی محلات قدیمی و جدید نارمک و حکیمیه براساس این معیارها به منظور ارتقای هویت اسلامی می­باشد. این پژوهش از نوع توسعه­ای بوده و روش آن تطبیقی است برای این منظور، با استناد و مروری بر ادبیات هویت، معیارهای آن تبیین و با استفاده از مطالب گردآوری شده، متغیرها مشخص و جهت سنجش هر یک از آنها، تعدادی گویه و سوال تدوین شد که ساختار پرسشنامه را تشکیل داده‌اند. در نهایت این پرسش‌نامه در دو محله به صورت تطبیقی سنجیده می‌شود. پرسشنامه دارای 47 سوال تخصصی جهت سنجش هویت اسلامی محلات شهری است که نمره­گذاری گویه‌­ها براساس طیف لیکرت می­باشد و داده­های حاصل با استفاده از آزمون در نرم افزار SPSS مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفته شد. یافته های پژوهش نشان می­دهد که تفاوت معیارهای خوانایی، تعاملات اجتماعی و فرهنگ در محلات حکیمیه و نارمک با ویژگی­های کالبدی و اجتماعی متفاوت معنادار و واقعی نیست و تفاوت معیارهای شناخت و آگاهی، حس تعلق، رضایتمندی، استقلال و آزادی، برازندگی محیطی، دین، تمدن، قلمرو و اتحاد در این محلات معنادار و واقعی می­باشد به عبارت­ دیگر این معیارها در محلات با ویژگی­های کالبدی و اجتماعی گوناگون، متفاوت است. در نهایت مشخص شد با توجه به آنکه سطح معنادهی (sig) کمتر از 0.05 و حد بالا و پایین این دو محله با سطح اطمینان 95% منفی بوده، مشخص شد که میانگین امتیازات معیارهای هویت محله­ای در محله قدیمی نارمک بیشتر از محله نوساز و جدید حکیمیه است.

دکتر سمانه تقدیر،
دوره 9، شماره 3 - ( 6-1400 )
چکیده

شناخت فرایند خلق و ادراک آثار معماری از مسائل مهم و  پیچیده‌ی حوزه معماری است و علی‌رغم پژوهش‌های متعددی که در دهه‌های اخیر پیرامون آن صورت گرفته؛ هنوز برخی از ابعاد این فرایند ناشناخته باقی مانده است. با توجه به اینکه شناخت مناسب از این فرایند می‌تواند زمینه‌ی ارتقا کیفیت آثار معماری را فراهم آورد؛ و به حل بسیاری از مسائل پیش روی معماران کمک نماید؛ مساله پژوهش حاضر بازخوانی ساختار  فرایند خلق و ادراک آثار معماری، براساس مبانی دیدگاه حکمت متعالیه درنظرگرفته شده و برای انجام آن  از راهبرد استدلال منطقی  استفاده شده است. در این پژوهش ابتدا به تعریف دقیق انسان، هستی، ابعاد و ظرفیت‌های هریک پرداخته شده؛ و سپس نحوه  تعامل انسان و هستی و بازتاب این رابطه را بر فرایند خلق و ادراک آثار معماری بر اساس مبانی حکمت متعالیه، که شالوده‌ی نظری این پژوهش است؛ مورد مطالعه و بررسی قرار داده است.
همچنین با توجه به آن که بر اساس مبانی حکمت متعالیه، خداوند انسان را در صفت خلاقیت به صورت خود آفریده و متعالی‌ترین خلق نیز عالم هستی است؛ در این پژوهش فرایند خلق عالم هستی مورد بازخوانی قرار گرفته و با الگوگیری از آن ساختار فرایند خلق و ادراک آثار معماری در پنج مرحله تبیین شده است؛ که ارکان اصلی سازنده این ساختار عبارتند از: مرتبه نفس معمار و مخاطب، قوای ظاهری انسان (بینایی، بویایی، شنوایی، چشایی و لامسه)، و قوای باطنی او (قوه متصرفه، خیال (خزانه صورت)، حافظه (خزانه معنا)، حس مشترک و واهمه) در معمار و مخاطب، مقوله‌های سازنده معماری (فرم، کاربرد، معنا، طرح و ساخت، بافت و پیوستگی، روحیه و اراده)، نیازهای چهارگانه انسان (مادی،روانی، عقلانی، و روحانی)، و در نهایت با شناسایی عوامل موثر برکیفیت این فرایند پیشنهاداتی جهت ارتقای کیفیت آن ارائه شده است. نتایج حاصل از این پژوهش نشان می‌دهد با قرار دادن  مبانی جامع مکتب اسلام، به‌عنوان شالوده نظری پژوهش‌های معماری می‌توان به حل مسائل پیچیده در حوزه معماری کمک نمود.

سلمان نقره کار،
دوره 9، شماره 4 - ( 9-1400 )
چکیده

اگر مأموریت اصلی معماران را «ساماندهی مکان زندگی انسان در بستر محیط» بدانیم؛  آنگاه شناخت «انسان و محیط و نسبت میان این دو» مبنای تصمیمات آنان در طراحی خواهد بود. این شناخت هر دو ساحت «هست‌ها و بایدها» را شامل می­شود که اگر مبتنی بر «عقل و وحی» باشد؛ قاعدتاً اصول معماری منتج از آن، را می­توان عقلانی و اسلامی و آثار معماری مبتنی بر آنرا نیز «معماری اسلامی» دانست. تاکنون دیدگاه‌های مختلفی درباره معماری اسلامی مطرح شده که می­توان خاستگاه آنها را از دو سو دسته­ بندی کرد. از یک‌سو اسلام‌شناسان با بهره­گیری از منابع اسلامی به سمت مبانی و اصول معماری حرکت کرده­اند؛ و از دیگر سو معماران و شهرسازان از جایگاه تخصصی خود با مراجعه به این منابع در جستجوی اصول معماری اسلامی برآمده‌اند. این تحقیق با هدف پیشنهاد یک ساختار «وحدت‌بخش و کارآمد» برای تبیین رابطه «معماری و اسلام» آغاز شده است؛ و در جستجوی یک مدل جامع برای ترکیب و تألیف مؤلفه‌های این‌دو مقوله می‌باشد. پرسش ما آن است که «چگونه می­توان از آموزه‌های اسلامی به‌طور جامع و کاربردی در معماری بهره جُست؟» مسیر تحقیق اینگونه است که ضمن تبیین دو مقوله «اسلام و معماری» با روش تحلیل محتوا و استدلال منطقی تلاش می­شود که با روش مدلسازی مفاهیم بنیادین این دو مقوله تألیف گردد. یافته تحقیق بیانگر آن است که آموزه‌های اسلامی را می­توان در سه ساحت «حکمت نظری و عملی و مضاف» دسته‌بندی کرد. معماری نیز از سه منظر «سیستمی، فلسفی، راهبردی» قابل تبیین است (سفر) که فصل مشترک آنها چهار رُکن اصلی در معماری است. ترکیب این دو مقوله (سه حوزه حکمت اسلامی و چهار مؤلفه معماری) ظرفیت مناسبی برای ساماندهی یک «مکتب معماری اسلامی» در اختیار می­گذارد. نتیجه و حاصل کار یک ساختار جدول­گونه است با 40 خانه که محتوای آن با آموزه های حکمت اسلامی باید تکمیل شود و می­تواند در «راهبری پژوهش‌های معماری اسلامی» مفید باشد. دستاورد تحقیق ارائه الگویی وحدت­بخش به مجموعه دیدگاه‌ها در قالب یک ساختار نسبتاً جامع خواهد بود که یکی از مقدمات شکل گیری «مکتب اسلامی-ایرانی معماری» در آستانه گام دوم انقلاب است
مهندس حمیرا بیکی تفتی، دکتر سمانه جلیلی صدر آباد،
دوره 10، شماره 2 - ( 1-1401 )
چکیده

رویکرد TND واجد مفاهیمی باهدف بالا بردن سطح کیفی زندگی و تقویت و بهبود فضای کالبدی محله، افزایش تعاملات اجتماعی و بهبود حس تعلق به مکان و خوداتکایی اقتصادی می‌باشد. شهرسازی ایرانی اسلامی نیز مانند خاستگاه آن یعنی دین مبین اسلام و فرهنگ شیعی پویا بوده و مدام روش‌هایی نو فراروی جوامع بشری عرضه می دارد و بیش‌تر یک فرآیند پویا و همه‌جانبه برای کمک به بشر در دستیابی به قرب الهی است نه یک محصول. لذا تطابق اصول TND با اصول و ارزش‌های اسلامی کاملاً مشهود است.
هدف اصلی این مقاله دستیابی دقیق و روشن به اصول شهرسازی ایرانی اسلامی به عنوان نمادی از شهرسازی بومی در مقایسه با رویکرد TND  که در دهه های اخیر در جوامع غربی مورد توجه قرار گرفته ، می باشد در هر رویکرد در کنار مروری بر برخی از مهم ترین منابع مکتوب مرتبط با موضوع، سعی گردیده در قالب جداولی مشخص، سیاهه ای از مهم ترین اصول و آموزه های هر  رویکرد ارائه و در صورت لزوم یا یکدیگر مقایسه گردند، در انتها نیز، از طریق مقابله ی آموزه های مستخرج از شهرسازی ایرانی اسلامی با معیار ها و شاخص های  رویکرد TND ، افتراقات و اشتراکات میان آن ها مورد تحلیل قرار گرفته و بر مبنای چنین قیاسی، آموزه های پیشنهادی نوشتار به منظور برنامه ریزی جهت توسعه ی محله ی تاریخی و فرسوده ی فهادان نو در شهر یزد به کارگرفته شود. 
 پژوهش حاضر ازنظر روش‌شناسی، توصیفی- تحلیلی و از لحاظ هدف‌گذاری کاربردی می‌باشد. داده‌ها و اطلاعات پژوهش با استفاده از مطالعات اسنادی و میدانی گردآوری‌شده است. داده های کیفی بوسیله ی پرسشنامه باز و از طریق مصاحبه و بررسی اسناد به کار گرفته شد و داده های کمی به صورت عددی و از طریق وزن دهی پرسشنامه های دلفی تهیه شد.  یافته های این پژوهش نشان میدهد که میان دو رویکرد TND و شهرسازی ایرانی اسلامی تمایز های کم و مقاربت های زیادی دیده می شود در واقع تحلیل قیاسی این دو جریان، بیش از آنکه تعارض و ناهمخوانی بین ویژگیهای این دو رویکرد را نشان دهد همسو و یکسان بودنشان را اشکار می سازد و تمایزاتی هم که وجود دارد به دلیل ناهم زمانی این دو رویکرد می باشد به بیان بهتر بر اساس مقتضیات و شرایط زمانه این تمایزات ایجاد شده اند. جهت کاربست اصول بدست آمده در نمونه ی موردی با بررسی شاخص‌ها و تحلیل محله‌ی تاریخی و فرسوده‌ی فهادان نو به شیوه سوات[1] و تحلیل و ارزیابی عوامل داخلی و خارجی از طریق ماتریس کیو.اس.پی.ام[2]  به ارائه‌ی راهبردها برای برنامه‌ریزی توسعه‌ی محله‌ی فهادان نو در شهر یزد بر اساس اصول شهرسازی ایرانی اسلامی و رویکرد TND پرداخته شد. نتایج دیگر پژوهش نشان می دهد 16 راهبرد استخراج شده از ماتریس کیو.اس.پی.ام  دارای اولویت برای برنامه ریزی به منظور توسعه ی محله ی فهادان نو می باشند که بر اساس ان ها می توان پروژه های اجرایی تعریف نمود.

دکتر امید رهایی، خانم آیه رضایی زاده،
دوره 10، شماره 4 - ( 10-1401 )
چکیده

نقوش سنتی به کار رفته در معماری و تزئینات، ریشه در هویت و فرهنگ هر منطقه دارند و خصوصیات خاص فرهنگی و هویتی آن را به نمایش می‌گذارند. در شهرستان دزفول، نقوش هندسی آجری که با نام خوون‌چینی شناخته می‌شوند؛ یکی از شاخصه‌های هویت فرهنگی شهر می‌باشند. با توجه به اقلیم گرم دزفول، معماران از دیوارهای مجوف با الگوهای مذکور در جهت سایهاندازی با اهداف اقلیمی استفاده می‌کردند؛ درحالیکه امروزه در معماری معاصر دزفول، این الگوها چندان مورد استفاده نبوده و کاربرد آنها صرفا جنبه تزئیناتی دارد و از اهداف اقلیمی بدور مانده است. حال سوالی که در اینجا مطرح است اینست که تفاوت عملکرد اقلیمی و رفتار حرارتی الگوهای مختلف خوون‌چینی در دیواره‌های دوجداره چیست و کدام الگوها عملکرد اقلیمی موثرتری دارند؟
براین اساس این پژوهش تلاش دارد تا در راستای احیای هویت فرهنگی منطقه با استفاده از الگوهای هندسی سنتی نظیر خوون‌چینی، راهکاری جهت بهبود رفتار حرارتی دیوارهای مجوف سایه‌انداز ارائه نماید و با بررسی رفتار حرارتی این نقوش، الگوی بهینه‌ای پیشنهاد دهد که ضمن احیای هویت فرهنگی شهر، به لحاظ اقلیمی عملکرد مناسبی داشته باشد.
روش تحقیق این پژوهش، یک روش ترکیبی است که با توجه به ماهیت خود، روش‌های مختلف تجربی و شبیه‌سازی و پژوهش موردی را درگیر می‌نماید و از روش تحقیق تفسیری و تاریخی نیز بهره‌مند می‌شود. ابتدا به کمک مطالعات کتابخانه‌ای و میدانی، نقوش هندسی و الگوهای بومی بررسی، طبقه‌بندی و تفسیر شدند و مشاهدات تجربی در این زمینه به ثبت رسید. سپس رفتار حرارتی این الگوها برروی جداره خارجی دیوار دوجداره به کمک شبیه‌سازی تحلیل گردید. در این پژوهش شبیه‌سازی‌ها با نرم‌افزار انرژی‌پلاس پس از اثبات روایی و پایایی آن انجام شد.
نتایج نشان داد که استفاده از الگوهای سنتی در راستای احیای هویت فرهنگی در قالب نقوش هندسی نما، عملکرد اقلیمی بسیار مناسبی داشته و باعث کاهش چند درجه‌ای دمای هوای داخل در ماه‌های گرم سال می‌شوند. بر اساس نوع الگوی هندسی بکار رفته در جداره خارجی، عملکرد اقلیمی دیوارها متفاوت می‌شود و هر نقش عملکرد بخصوصی را ایجاب می‌نماید. بر این اساس الگوهای چلیپایی عملکرد بهتری در کاهش دمای هوای داخل داشته است.

مهندس سجاد بهزادی، دکتر سمانه جلیلی صدرآباد،
دوره 11، شماره 2 - ( 2-1402 )
چکیده

در سال‌های اخیر و به‌دنبال بروز بلایا، به مفهوم تاب‌آوری در بسیاری از محافل علمی توجه بسیاری شده ‌است. تاب‌آوری مفهومی چندجانبه است که درصدد به حداقل رساندن خسارات ناشی از بحران است. در این میان، توجه اغلب برنامه‌ریزان بیشتر بر بُعد کالبدی معطوف شده است. این در صورتی است که عدم‌قطعیت از شدت و نوع مخاطرات، بروز بحران‌های جدید و انسان‌ساخت و همچنین توجه به ظرفیت‌های اجتماعات در مواجهه با اختلالات و بهبود شرایط، کانون توجهات را به‌سمت بُعد اجتماعی تاب‌آوری سوق داده است. تمرکز و تأکید بر نقش اعضای جامعه در مواجه با بحران و توانایی و ظرفیت آن‌ها برای بهبود اوضاع نیز برای آن است که افراد و اجتماعات تاب‌آور می‌توانند فارغ از هر نوع بحران، به مقابله با آن بپردازند و بدون ناامیدی شرایط را تغییر دهند. در این میان، مساجد از دیرباز خودشان را درگیر بحران‌ها و مسائل جامعه کرده‌اند و به‌عنوان کانونی جهادی با بهره‌گیری و سازمان‌دهی ظرفیت‌های مردمی، در مواجه با بحران‌ها و تغییر و بهبود شرایط و به‌طور کلی تاب‌آوری جوامع، نقش کلیدی ایفا کرده‌اند. در این پژوهش سعی شده است جایگاه مساجد و تأثیری که بر تاب‌آوری اجتماعی ساکنان می‌گذارند ارزیابی شوند و به این پرسش بپردازد که مساجد تا چه میزان توانسته‌اند بر تاب‌آوری اجتماعی ساکنان محلۀ ناصرخسرو و شهرک نگین مأثر واقع شوند؟
در راستای دستیابی به اهداف پژوهش، محلۀ ناصرخسرو و شهرک نگین که در مجاورت یکدیگرند، اما از نظر بافت کالبدی تفاوت جدی دارند، به‌عنوان نمونه‌های مطالعاتی بررسی شده‌اند. روش پژوهش توصیفی-تحلیلی و برای دستیابی به داده‌های تکمیلی از پرسش‌نامه استفاده شده است. جامعۀ آماری پژوهش نیز با استفاده از فرمول کوکران برای محلۀ ناصرخسرو 375 و برای شهرک نگین 374 نفر برآورد شده است. همچنین به‌منظور تحلیل و بررسی اطلاعات، ضریب هم‌بستگی اسپیرمن استفاده شده است. نتایج حاکی از آن‌اند که مساجد تأثیر بسزایی بر افزایش تاب‌آوری اجتماعی دارد و هرچه حضور در مساجد بیشتر باشد، تاب‌آوری نیز افزایش می‌یابد. به‌طور کلی، مساجد به‌دلیل قابلیت پذیرش عملکردهای متعدد و همچنین ظرفیتی که در پذیرش و جلب مشارکت اقشار مختلف جامعه در حوزه‌های مختلف دارند، می‌توانند به‌صورت غیرمستقیم تأثیر بسیاری بر عوامل مؤثر بر تاب‌آوری اجتماعی داشته باشند و همچنین از این ظرفیت در راستای مقابله با انواع بحران‌ها و تغییر و بهبود شرایط استفاده کنند.


خانم فاطمه حدادعادل، دکتر اصغر محمد مرادی، دکتر مهران علی الحسابی،
دوره 11، شماره 3 - ( 6-1402 )
چکیده

شهرسازی اسلامی-ایرانی، از مهم‌ترین موضوعات و دغدغه‌ اندیشمندانی است که بناها و فضاهای شهر را مکانی در راستای سلوک انسانی و تعالی ‌روحی و معنوی او می‌دانند و به ویژگی‌های کالبدی شهر مطلوب از منظر اسلام می‌پردازند. با توجه به آموزه‌های جامع دین مبین اسلام در آرمانشهر وعده داده‌شده به اهل‌ صالح زمین و بیان ویژگی‌های آن، مستفاد می‌گردد که انسان با خصلت مدنی ‌بالطبع خود، از طریق شهرسازی مشارکت‌طلب به آرامش خواهد رسید و یکی از خصوصیات مهم فضای عمومی صالح، مشارکت‌طلبی می‌باشد. بحران هویتی ناشی از آسیب به بافت‌های تاریخی موجب تضعیف حس ‌وابستگی انسان به محیط و خصلت مدنی ‌بالطبع او و در نتیجه کاهش مشارکت‌ اجتماعی می‌شود که در این پژوهش، از مکان‌سازی متناسب با بافت ‌تاریخی، به‌عنوان تسهیلگر در پروژه‌های بازآفرینی استفاده می‌شود تا در جهت نیل به آرمانشهر اسلامی گام‌ برداشته شود. در این مقاله با بررسی معیارهای کالبدی مورد نظر اسلام در زمینه بازآفرینی بافت‌های تاریخی، در محله تاریخی عودلاجان تهران به‌عنوان یک نمونه مطالعاتی که اقدامات بازآفرینی در ‌آن انجام‌ شده و حضور مردم در بافت بعد ‌از اقدامات کمرنگ بوده است؛ با‌ هدف بررسی و مطالعه ارتباط بین شاخص‌های «مکان‌سازی مشارکت‌مبنا در بازآفرینی بافت‌های تاریخی» به‌عنوان عامل ایجاد «دلبستگی‌مکانی» و «مشارکت‌طلبی» با‌استفاده از پژوهش آمیخته (کمی و کیفی) به روش توصیفی-‌تحلیلی مبتنی ‌بر روش‌های تحلیل‌ محتوای اسناد‌ کتابخانه‌ای و پیمایش مقطعی‌کمی‌ (پرسش ‌از کارشناسان و مردم محله عودلاجان) و کیفی (مشاهدات نظام‌مند کارشناسی‌ از بافت)، به بررسی مبانی اندیشه ‌اسلامیِ مکان‌سازی مشارکت‌مبنا در بازآفرینی بافت‌های تاریخی پرداخته‌است. تجزیه و تحلیل داده‌ها با روش آمار توصیفی و استنباطی بوده که نرمالیتی داده‌ها با آزمون کلموگروف‌اسمیرنف و آزمون فرضیه‌ها با ضریب‌ همبستگی اسپیرمن و معادلات ‌ساختاری به‌روش PLS و مدل‌سازی با نرم‌افزار SmartPLS3 انجام‌شد. تأیید روایی توسط اساتید و پایایی با‌ رسیدن به نقطه اشباع‌نظری و ضریب آلفای‌کرونباخ بررسی‌شد. پس‌از طی موفقیت‌آمیز تمامی آزمون‌های مدل‌ساختاری شامل ضرایب ‌مسیر (بتا) و معناداری ‌آن (T-Value)، شاخص ضریب‌تعیین (R2)، شاخص ارتباط‌ پیش‌بین (Q2)، شاخص شدت‌ تأثیر (F2) و شاخص هم‌خطی (VIF) برای دو گروه مردم ‌بافت و کارشناسان خبره با اطمینان بالا تأیید و مدل‌سازی ارائه‌ شد. سپس از طریق مشاهده نظام‌مند تک‌تک شاخص‌های پژوهش و تحلیل‌کیفی کارشناسانه، نتایج بررسی و تعمیم داده ‌شد و مدل‌کلی ارائه ‌گردید. بر ‌اساس یافته‌های تحقیق، مشخص‌گردید فضاهای انسان‌مدار و مکان‌محور مقید به ارزش‌های دین ‌مبین ‌اسلام و اصالت‌های بافت ‌تاریخی، از ‌طریق مکان‌سازی مشارکت‌مبنا در‌ بافت و افزایش مشارکت ‌اجتماعی ناشی ‌از آن در روند بازآفرینی، موجب حفظ بافت ‌تاریخی و موجودیت ایرانی اسلامی آن و افزایش دلبستگی‌ مکانی و مشارکت‌طلبی خواهد‌شد.


صفحه 1 از 1     

کلیه حقوق این وب سایت متعلق به مجله پژوهش های معماری اسلامی می باشد.

طراحی و برنامه نویسی : یکتاوب افزار شرق

© 2025 CC BY-NC 4.0 | Journal of Researches in Islamic Architecture

Designed & Developed by : Yektaweb