6 نتیجه برای بمانیان
محمدرضا بمانیان، فهیمه نیکودل،
دوره 2، شماره 2 - ( تابستان 93 1393 )
چکیده
نور روز و اهمیت بهره گیری از آن در معماری ایرانی و شکل دهی به فضاهای داخلی، از جایگاه ویژه ای برخوردار بوده است. با ظهور اسلام بر اهمیت و بهره گیری از نور روز در بناها، بخصوص مساجد به عنوان مهمترین بناهای معماری اسلامی افزوده شد. در مساجد، نور روز علاوه بر جنبۀ عملکردی، به عنوان نمادی عرفانی و نشانه ای از حضور خداوند تلقی می شده که حس خشوع و فروتنی آدمی را در پیشگاه پروردگارش برمی انگیزد. از این رو سعی می شده به منظور بهره گیری از نور روز برای شکل دادن به فضای معنوی مساجد، از عناصر معماری سنتی ایرانی برای هدایت هر چه بهتر و مناسب تر آن استفاده شود.
این پژوهش سعی بر آن دارد تا با تحقیق توصیفی و تحلیلی و با مطالعۀ منابع کتابخانه ای و اسناد مکتوب، به بررسی و ارزیابی عناصرِ نورگیر مورد استفاده در معماری مساجد، بخصوص مساجد و مسجد- مدرسه های دورۀ قاجارِ شهر تهران بپردازد. بدین منظور 10 نمونه از مساجد و مسجد- مدرسه های این دوره در شهر تهران؛ که به دلیل قرارگیری در منطقۀ قدیمی و با ارزش تاریخی شهر و بهره گیری از ارزش های معمارانه از شهرت و توجه عمومی بین مردم و متخصصان معماری برخوردار بوده است(از طریق مصاحبه با خبرگان و مردم)؛ برگزیده شد و از لحاظ نوع عناصرِ نورگیر و میزان کاربرد هر یک از آنها مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. یافته های تحقیق حاکی آنست که از میان عناصرِ نورگیری چون در و پنجره مشبک، شباک، هورنو، روزن و روشندان به عنوان رایج ترین عناصرِ نورگیر در معماری مساجد و مسجد- مدرسه ها، در و پنجره مشبک بیشترین کاربرد را داشته است. پس از آن ترتیب بهره گیری از عناصرِ نورگیر متداول در نمونه های مورد بررسی بصورت روزن، هورنو، شباک و روشندان می باشد. با مقایسۀ میزان بهره گیری از این عناصر در نمونه مساجد و مسجد- مدرسه های منتخب، میزان نورگیری از در و پنجره در هر دو گروهِ نمونه ها تقریباً مشابه است. بهره گیری از هورنو به عنوان عنصرِ نورگیر در مساجد بیشتر از مسجد- مدرسه ها می باشد در حالیکه نورگیری از طریق شباک و روزن در مسجد- مدرسه ها کاربرد بیشتری را دارا بوده است. در مورد عنصر روشندان نیز میزان بهره گیری از آن بسیار کم بوده و بیشتر در نمونه مساجد کاربرد داشته است.
هادی صفاییپور، غلامحسین معماریان، محمدرضا بمانیان،
دوره 2، شماره 4 - ( زمستان 93 1393 )
چکیده
گنبد به عنوان پوشش یکی از مهمترین فضاها در مساجد ایرانی از جایگاه مهمی در نظام معنایی مسجد برخوردار است. این موضوع در پژوهشهای پیشین با استفاده از روشهای «عرفانی-تفسیری» و «اثباتی-استنادی» بررسی شده و دو گروه از فرضیهها را شکل داده است. اندیشمندان سنتگرا در گروه نخست، معانی کلی چون وحدت، آسمان، بهشت یا عرش را به همه گنبدهای معماری دوران اسلامی اختصاص دادهاند. از سوی دیگر اثباتگرایان و تاریخگریان در گروه دوم، در مورد پیوند قطعی معانی مشخص به گنبدها تشکیک کرده و آن را امری دشوار و گاه غیرممکن دانستهاند. مقاله حاضر، با روشی «استنادی-تفسیری» به معناشناسی گنبدهای شاخص صفوی میپردازد. در این روش، طی فرآیندی دوسویه و چرخهای، معنای گنبدهای مورد نظر هم در میان اسناد عینی موجود در بنا مطالعه میشود و هم از بین متون سازنده فضای فرهنگی عصر صفوی بررسی خواهد شد. براین اساس، فرضیه این مقاله آن است که مفهوم شیعی «درخت طوبی»، اصلیترین مفهوم مؤثر در شکلگیری گنبدهای شاخص صفوی است. این فرضیه از طریق پاسخ به دو پرسش بررسی میشود. نخست آنکه معنای درخت طوبی در منابع فکری شیعه چیست؟ این پرسش پیشتر در مقاله مستقلی از نگارندگان بررسی شده و نتایج آن در این مقاله به عنوان فرضیه پذیرفته میشود. پرسش دیگر آنست که چه ارتباطی میان مفهوم طوبی و گنبدهای شاخص شیعیان در عصر صفوی وجود دارد؟ در این مقاله با مراجعه به دو نمونه از گنبدهای شاخص صفوی (مسجد جامع عباسی و مدرسه چهارباغ عباسی)، پرسش دوم در سه لایه فضایی شهر، بنا و گنبدخانه ارزیابی میگردد و در هر نمونه شکل، ساختار، آرایهها، محتوای کتیبهها و کیفیت فضایی این بکار رفته بررسی میگردد. در نهایت، یافتههای گردآمده مرتبط با دو پرسش، با رویکردی کیفی و از طریق مقایسه و تحلیل محتوا بررسی و فرضیه مقاله در سه سطح سازگاری، صدق و تمامیت سنجیده میشود. بر این اساس، در مرحله اول این مقاله نشان میدهد که میان مفاهیم ذکر شده برای درخت طوبی با محتوای نقوش و کتیبهها سازگاری کامل وجود دارد. در سطح بعدی یافتههای این مقاله نشاندهنده صدق فرضیه ارائه شده نسبت به فرضیههای رقیب است. در سطح آخر، نمیتوان بر تمامیت شواهد موجود بر دلالت قطعی فرضیه حکم داد. بدین ترتیب این مقاله فرضیه «نقش اساسی مفهوم درخت شیعی طوبی در شکلگیری دو گنبد مسجد جامع عباسی و مدرسه چهارباغ اصفهان» را به عنوان صحیحترین تبیین ارائه مینماید.
حسین مرادی نسب، محمدرضا بمانیان، ایرج اعتصام،
دوره 5، شماره 1 - ( بهار 96 1396 )
چکیده
معماری توده عینیت یافته فرهنگی است که به آن تعلق دارد و یا از آن تاثیر میپذیرد. اگر معماری ایران نیز در طول دوره اسلامی مورد بررسی و تحقیق قرار گیرد این واقعیت را که معماری متاثر از اندیشه و باورها در طول دوره اسلامی است آشکار مینماید در همین راستا هدف از این پژوهش نیز بازخوانی تاثیر اندیشه عرفانی بر پدیداری نمادگرایانه رنگ آبی در کاشیکاری مساجد میباشد. شروع اندیشه عرفانی مبتنی بر کشف و شهود با امام محمد غزالی (قرن پنجم) و با فلسفه مبتنی بر نور شیخ اشراق سهروردی (قرن ششم) همراه بود که در آن مراتب معرفت و آگاهی با مراتب نور و ظهور آن مطابقت دارد و با رشد تفکر عرفانی نور و رنگ جلوه بارزتری یافت بطوریکه رنگ در اندیشه عرفانی نجمالدین کبری (قرن هفتم) و شیخ علاءالدوله سمنانی (قرن هشتم)، جسمانیت و کثرت یافته نورالانوار است و هر رنگی نمایانگر باطنی (تمثیل) یک معناست. سابقه تاریخی نشان میدهد تشکیل انجمنهای فتیان و فتوت نامهها نقش مهمی را در انتقال باورها و اندیشههای عرفانی شیعی به صاحبان اصناف از جمله معماری داشته است لذا این بینش تمثیلی عرفانی خصوصاً در معماری مساجد (جامع) که اوج جلوهگاه رمزی هنر معماران میباشد بکار برده شده است تا نشان دهد نیایشگاهها میتوانند محل برقراری برترین نسبت میان معماری و باور به شمار آیند. زبان عرفانی که زبان رمزی و تمثیل است به بهترین وجهی در معماری دوره صفویه که اوج تفکر شیعی عرفانی است متجلی شده است. تناظر میان حالات (اولیه) منازل سلوک عرفانی با تمثیل استفاده از کاشی آبی در معماری مساجد ایرانی که یکی از تاثیرات باورهای عرفانی میباشد، سبب گردیده است تا استفاده از کاشی آبی (چه لاجوردی و چه فیروزهای) بصورت غالب از ابتدای بهرهگیری تا استیلای تمام کاشیکاری در مساجد دوره صفویه (مسجد امام) باشد. در این پژوهش گردآوری دادهها و اطلاعات از طریق مطالعات اسنادی و کتابخانهای صورت گرفته، سپس با تحلیل دادهها ضمن استفاده از روش توصیفی تحلیلی در بستر تاریخی با استفاده از شواهد تعیینگر به اثبات آن پرداخته میشود.
بشری عباسی، محمدرضا بمانیان،
دوره 5، شماره 4 - ( زمستان 96 1396 )
چکیده
تمرکز بر بعد اخلاق در پایداری، در یک روند تکاملی منجر به شکلگیری رویکرد اخلاقمدار بهعنوان رویکردی جامع در پایداری شده است. این بعد در عمق مفهوم خود، ارتباط جداییناپذیری با مفهوم پایداری داشته و به روابط بنیادین انسانها اشاره دارد. بر اساس جدیدترین تعریف از پایداری اخلاقمدار، اخلاق در پایداری، مجموعهای از روابط پایدار است که شامل ارتباط انسان با دیگر انسانهای نسل حاضر، ارتباط انسان با نسلهای آینده و ارتباط انسان با طبیعت میشود. فضای شهری بستری برای شکلگیری تعاملات اجتماعی است که حضور و فعالیت شهروندان در آن، پویایی زندگی را به نمایش میگذارد و میدان، یکی از اثرگذارترین فضاهای شهری است که امکان برخوردهای اجتماعی را فراهم میآورد. این فضا دارای اهمیت زیادی در بین شهروندان است تا حدی که معمولاً ساکنان یک شهر، مناطق مختلف شهر را توسط میدانهای آن از هم بازمیشناسند. بنابراین، با توجه به اهمیت روابط انسانها با یکدیگر در رویکرد معماری پایدار، میدان بهعنوان یکی از اثرگذارترین فضاهای شهری که توقع شهروندان از آن، فضایی عام، متنوع و پر از رویداد است و در آن امکان برخوردهای اجتماعی چهره به چهره وجود دارد؛ در نظر گرفته میشود. هدف این پژوهش، شناسایی روابط پایداری اخلاقمدار در دو میدان نقشجهان اصفهان و امام حسین(ع) تهران و درنهایت، مقایسهی میزان توجه به روابط پایدار در این دو میدان بهعنوان نمونهای از معماری سنتی و معاصر است. با توجه به اینکه پژوهش بر ماهیت اجتماعی واقعیتها، اهمیت ارزشها و ارتباطات انسان با طبیعت، همنسلانش و نسل آینده در فرآیند تحقیق تأکید دارد؛ از روش بررسی تطبیقی استفاده شده است. الگوهایی که عمومیت دارند از محیط پژوهش اخذ شده و با تأکید بر تفاوتها و اختلافهای میان بستر پژوهش به مقایسه کمک میکنند. پژوهش پیشرو طی سه مرحله شکل گرفته است، مرحلهی نخست به رویکردهای نظری و مرور ادبیات پژوهش پرداخته؛ در مرحلهی دوم، اصول نهگانهی هنوفر در قالب روابط سهگانهی اخلاق در پایداری تقسیمبندی شده و درنهایت در مرحلهی سوم، با اتکا به نتایج دو مرحله گذشته، هرکدام از روابط سهگانهی پایداری اخلاقمدار بر اساس قوانین هنوفر در عناصر موجود در میدان بهطور جداگانه بررسی و نتیجه بررسیها در قالب جدول مقایسه دو میدان نقشجهان و میدان امام حسین(ع) ارائه شده است. نتایج حاصل از این بررسی نشان میدهد که میزان توجه به پایداری اخلاقمدار در نمونهی سنتی بهمراتب بیش از نمونهی معاصر میباشد.
بشری عباسی، محمدرضا بمانیان،
دوره 10، شماره 2 - ( 1-1401 )
چکیده
پژوهش پیش رو، پژوهشی قرآنی است که با بررسی تأثیر اخلاق بر معماری از منظر قرآن کریم، به شناخت معماری غیراخلاقی پرداخته و با هدف تبیین اصول نظری معماری اخلاقمدار، به استقراء، استنتاج و معکوسسازی منطقی مفاهیم استخراجشده بر اساس منطق صوری ارسطویی میپردازد. پرسش این مقاله این است که چگونه میتوان با تکیه بر آموزههای منطق صوری ارسطویی، به تبیین اصول نظری معماری اخلاقمدار از منظر قرآن کریم پرداخت؟ با توجه به اولویت دوری جستن از رذائل اخلاقی بر کسب فضائل اخلاقی در دین مبین اسلام و نیز جایگاه معماری به عنوان عمل اختیاری انسان که مؤثر از صفات درونی فرد و جامعه پیرامونش میباشد، میتوان رذائل اخلاقی را مهمترین عامل شکلگیری اصولی غیراخلاقی برای معماری در نظر گرفت، و رذیلتهای مذکور در قرآن مجید، این اصول را از منظر کتاب آسمانی مسلمین مشخص مینماید و بستری میشود برای شناخت اصول معماری اخلاقی. این پژوهش در گونه استدلال منطقی و با رویکردی تحلیلی تفسیری به بررسی مستندات و منابع میپردازد و یافتههای پژوهش با استفاده از تکنیک مصاحبه نیمه سازمانیافته، اعتبارسنجی میشوند. مصاحبهها حاکی از تأیید متخصصین در زمینه مفاهیم مطرحشده در اصول و نیز کامل بودن وکافی بودن اصول نظری استخراجشده از فرآیند منطقی پژوهش میباشد. این اصول نظری تأیید شده در پژوهش عبارتند از: 1) معماری باید راه ایجاد یاد و ذکر خداوند باشد. 2) معماری باید ابزار تکریم مخاطب و عدم تفاخر بر آنها باشد. 3) معماری باید موجب و سبب ایجاد هدفمندی نسبت به نیازهای دنیوی و اخروی انسان باشد. 4) معماری باید موجب رفع و محو فاصله طبقاتی شده و ابزار ایجاد برابری با دیگر انسانها باشد. 5) معماری باید موجب ایجاد تعادل در لذات و امیال انسان شود. 6) معماری باید بواسطه ساختاری اقتصادمحور و طبیعتگرا موجب اعتدالگرایی در تأمین نیازهای انسان شود. 7) معماری باید با توجه و اعتقاد به عدم بقا و جاودانگی دنیوی انسان، قائل به استحکام در ساخت بنا باشد. بنابراین نتیجه این پژوهش نشاندهنده امکان استخراج منطقی اصولی منسجم از قرآن کریم به منظور خلق معماری اخلاقمدار است که میتواند با تکیه بر پایههایی محکم و استدلالپذیر، در عرصه نظر و عمل مورد بهرهبرداری قرار گیرد.
مجید خواس، محمدرضا بمانیان،
دوره 10، شماره 4 - ( 10-1401 )
چکیده
تناسبات را میتوان یک مفهوم ریاضی نام برد که در معماری رابطهی مناسبی بین اجزای پدیدآورندهی اثر به وجود میآورد و احساس نظم و ساماندهی، میان بخشهای یک ترکیب بصری را در مخاطب ایجاد میکند. تناسبات میتوانند علاوه بر نظ ، پدیدآورندهی حس زیبایی نیز گردند. هنرمندان و معماران سنتی ایران به تناسبات و تقسیمات هندسی به دلیل رابطههای نهفته در آنها علاقه و توجه داشتهاند و همواره در آثار خود از این تناسبات بهره میبردند. پژوهش حاضر کوششی در جستجوی ردپای تناسبات درمساجد ایران بهعنوان یکی از برجستهترین عناصر در معماری اسلامی ایران میباشد که با تحقیق توصیفی، تحلیلی و مطالعات کتابخانهای و میدانی، تناسبات ارتفاعی مساجد چهارایوانی را مورد کنکاش قرار داده است. کوشش شده است که یک الگوی ارتفاعی. مجید خواس د یا یک الگوی ارتباطی بین اجزای ارتفاعی هر یک از هشت مسجد استخراج گردد به صورتی که بتوان یک سلسلهمراتب طراحی ارتفاعی را در هر یک از مساجد گمان کرد. در انتها با بررسی تناسبات و الگوهای ارتفاعی یافت گردید در 8 نمونه تحلیل شده، تمامی عناصر ارتفاعی پژوهش از ارتفاع نمای صحن و کوتاهترین ایوان مجموعه با تناسبات زرین و ایرانی اسلامی بدست آمدهاند. در تمامی نمونههای بررسی شده، کوتاهترین ایوان مجموعه با ارتفاع نمای صحن حیاط دارای تناسباتی نزدیک به تناسبات زرین نسبت به یکدیگر میباشند. در مساجد گوهرشاد، جامع زواره، جامع اصفهان و امام بروجرد یک الگوی مشابه در نمای ایوان جنوبی وجود دارد؛ بدین صورت که ارتفاع این ایوان تقریباً دو برابر ارتفاع نمای صحن در این چهار مسجد میباشد.