جستجو در مقالات منتشر شده


3 نتیجه برای جودکی عزیزی

اسدالله جودکی عزیزی، سیدرسول موسوی حاجی، رضا مهرآفرین،
دوره 2، شماره 4 - ( زمستان 93 1393 )
چکیده

معماری ایرانی به‌لحاظ شکلی از الگو‌های متنوعی پیروی می‌کند که بسیاری از آنها قبل از آنکه در معماری عرضه شوند؛ در آثار هنری تجربه شده‌اند. با نگاهی عمیق به این آرایه‌ها در آثار هنری و طرح‌های معماری، رگه‌هایی از تصورات کیهانی سازندگان به چشم می‌خورد. تقسیمات «نُه‌بخشی» شکل مربع، طرح «چهارباغ»‌ و «چهارصفه»‌ از مهمترین این الگوها به‌‌شمار می‌روند. پژوهش حاضر سعی دارد تا طرح چهارصفه را که بیشتر با نام «چهارایوانی» معرفی و مطالعه شده است؛ مورد بررسی قرار دهد. علی‌رغم پژوهش‌های مهم، متنوع و متعددی که در معماری ایرانی انجام گرفته است؛ تاکنون مطالعات درخورِ توجه و جدی که به شناخت کامل و رسا از پلان‌های چهارصفه/ چهارایوان بیانجامد؛ صورت نپذیرفته و به‌تبع آن، گونه‌شناسی دقیقی نیز از این طرح ارائه نشده است. نتایج این پژوهش که با توجه به هدف، از نوع تحقیقات بنیادی و با توجه به ماهیت و روش از نوع تحقیقات تاریخی- توصیفی است؛ آشکارا نشان می‌دهد که در ورود این طرح به آثار هنری و معماری، غیر از ملاحظات اقلیمی، نوعی جهان‌بینی کهن نیز تأثیر داشته است. تقسیم چهاربخشی جهان در کیهان‌شناسی سنتی از یک سو و از سویی دیگر، تصورات کهنی که زمین را به چهارتاقی تشبیه کرده و در عین توجه به چهارسو به مرکز، گرایش ویژه‌ای داشته است؛ در شکل‌گیری و رونق این طرح و طرح‌های مشابه مؤثر بوده‌اند. طرح چهارصفه که به‌خوبی با معماری ایرانی منطبق شده بود؛ علاوه برآنکه به کارکردهای گوناگون پاسخ مناسب داده‌است؛ نیازهای اقلیمی و محیطی سازندگان را نیز به‌شایستگی مرتفع ساخته است. گونه‌شناسی این طرح را می‌توان در دو دسته‌ی کلی جای داد؛ پاره‌ای دارای میانسرا و دسته‌ای دیگر، فاقد میانسرا هستند. گروه اول در یک استاندارد مشخص، از ابتدای شکل‌گیری تا سده‌های اخیر در پلان‌های موسوم به چهارایوانی پایدار مانده‌اند و گروه دوم، خود به دو نوع مشخص تقسیم می‌شوند؛ در تعدادی، طرح کلی در عدد پنج تقسیم می‌شود و گروهی دیگر، کالبد بنا را در تقسیم نُه‌بخشی نمایش می‌دهند که با الگوی «نُه‌گنبد درونگرا» در تَباین هستند.
اسدالله جودکی عزیزی، افشین ابراهیمی،
دوره 6، شماره 1 - ( بهار-1397 1397 )
چکیده

مجموعه ارگ بم یکی از مهمترین شهرهای کهن ایرانی- اسلامی به‌شمار می‌رود. این مجموعه محور تاریخی شهر بم است و در شرق استان کرمان قرار دارد. در ارتباط با ساختار شهری ارگ بم پژوهش‌هایی تاکنون صورت گرفته و هرکدام به نتایج قابل توجهی نیز دست یافته‌اند؛ امّا بخش‌هایی از آن کمتر مورد توجه قرار گرفته‌اند. یکی از این عناصر شهری، محله موسوم به «کُناری» یا «کُناری‌محله» است که در هیچ پژوهشی به‌صورت فراگیر بررسی و مطالعه نشده است. آنچه در مورد این محله در پاره‌ای از پژوهش‌ها نگاشته شده است؛ مبنای تحقیقی دقیقی ندارند به‌همین دلیل پیوسته با حدس و گمان همراه بوده‌اند. از این‌روی، در کارکرد و قدمت این محله پرسش‌هایی مطرح‌اند که هیچگاه پاسخ روشنی نیافته‌اند. از سویی دیگر رخداد زلزله سال1382 خورشیدی، به‌رغم آثار ویرانگرش امکانی فراهم ساخت تا برخی از لایه‌های پنهان این محله به‌طور ویژه، و مجموعه تاریخی ارگ بم به‌طور کلّی آشکار شوند. پژوهش پیش‌رو نیز، با بهرمندی از رهیافت تاریخی و گردآوری یافته‌ها با مطالعات میدانی و اسنادی، این محله را مورد بررسی و مطالعه قرار داده است. نتایج تحقیق نشان می‌دهند که کُناری‌محله در ساختار نخستینش بخشی از شارستان پیوسته‌ی مجموعه بوده است. باروی محیطی آن در جبهه‌های شمال و غرب همزمان با دیگر قسمت‌های مجموعه در اواخر دوره‌ی سلوکی و اوایل دوره‌ی اشکانی شکل گرفت و تا دوره‌ی ساسانی و سده‌ی نخست دوران اسلامی لایه‌هایی به آن الحاق شد. در نیمه‌ی دوم سده‌ی ششم ه.ق، همزمان با کوتوالی سابق‌علی (580-563 هـ.ق.)، عامل بهرامشاه اتابک نهم کرمان -که سرهنگی کارکشته بود و در عین حال دوره‌ای هفده ساله و با ثبات در حکومت بم ورق زد- حصار جنوبی ایجاد و کُناری‌محله از بدنه‌ی شارستان جدا شد. علت این موضوع به مسأله اسکان نظامیان پرشماری بازمی‌گشت که تحت امر وی بودند. سابق‌علی همزمان بنای موسوم به «اصطبل حکومتی» را در فاصله‌ای نزدیک ساخت تا اسب‌های سواره‌نظام را در آن جای دهد؛ از طریق مردگردی اصطبل را به بالای حصار جنوبی کناری -که یک ورودی آنرا به درون محله ارتباط می‌داد- وصل ساخت. به‌نظر می‌رسد کُناری کارکرد خود را تا اواسط سده‌ی سیزدهم هـ.ق. حفظ کرد. از آن زمان به بعد به دلیل تخلیه اجباری مجموعه و اسکان انحصاری سربازان محلی در بخش حاکم‌نشین، این محله نیز متروک و سربازخانه‌ی جدید یا «قورخانه» جایگزین آن شد. آب کُناری‌محله از طریق مجرایی فرعی که از سامانه‌ی آبرسانی حمام حاکم انشعاب یافته؛ تأمین می‌شده است.     
سید رسول موسوی حاجی، اسدالله جودکی عزیزی، سحر عبدالهی،
دوره 6، شماره 4 - ( زمستان1397 1397 )
چکیده

معماری تشریفاتی ایرانی در سده‌های نخستین دوران اسلامی چندان شناخته شده نیست؛ با این‌حال در «لشکرگاه»، از شهرهای ولایت «هلمند» در جنوب غربی افغانستان، مجموعه‌ای از معماری تشریفاتی برجای مانده که دو اثر آن یعنی «کاخ جنوبی» و «کاخ میانی» به‌علت سلامت کالبدی، می‌توانند به‌شناخت محدود ما در این مورد ویژه بیفزایند. به‌رغم انجام پژوهش‌هایی در این‌باره، چون ساختارشان با داده‌های منابع ادبی به‌طور فراگیر تطابق نیافته‌اند؛ شناخت کاملی از آنها به‌دست داده نشده است. از این‌روی، پژوهش پیش‌رو با روش تحقیق تاریخی- توصیفی و اتخاذ رویکردی در حوزه‌ی «ادبیات تطبیقی» به مطالعه‌ی آنها پرداخته است. برآیند تحقیق نشان می‌دهد ساختار معماری این دو اثر با بخش‌های چندگانه که ساختار مستقل و گاه مرتبطی در کالبد کاخ دارند؛ با توصیفات منابع تاریخی و ادبی همپوشانی می‌یابند؛ بخشی به‌منزله‌ی شاه‌نشین محل استقرار سریر سلطنتی بود و به‌طور مشخص هم اندازه‌ی بزرگی داشت و هم آرایه‌های معماری بیشتر در آنجا متمرکز می‌شدند. آنچه در برخی از پژوهش‌ها به‌منزله‌ی واحد معماری/ «آپارتمان خصوصی» در برخی از پژوهش‌ها مورد اشاره قرار گرفتند؛ همان «سرایچه‌»های توصیف شده در کالبد کاخ‌ها و کوشک‌های امرای غزنوی در برخی از منابع تاریخی- ادبی‌اند که در اختیار کارگزاران حکومت بوده‌اند. محل استقرار «دیوان رسالت»/ دبیرخانه‌ی سلطنتی به‌طور مشخص در کاخ جنوبی، «طارم»/ گنبدخانه‌ای بوده که در نزدیکی شاه‌نشین طراحی و ساخته شده است. اشکوب بالای این کاخ‌ها، همان «فروار»ی است که به‌طور انحصاری محل نشستن امرای غزنوی و حَرم‌شان بوده است.

صفحه 1 از 1     

کلیه حقوق این وب سایت متعلق به مجله پژوهش های معماری اسلامی می باشد.

طراحی و برنامه نویسی : یکتاوب افزار شرق

© 2025 CC BY-NC 4.0 | Journal of Researches in Islamic Architecture

Designed & Developed by : Yektaweb