مسعود ناریقمی،
دوره 7، شماره 4 - ( 12-1398 )
چکیده
«اسلامی» بودن معماری، نه یک امر تاریخی، بلکه یک هدف معاصر برای معماری ایران است که از بدو تأسیس درس «معماری اسلامی» در دوره پس از انقلاب اسلامی، مطرح بوده است. این درس، بنابر ماهیت خود، دارای وجه تاریخی قوی است و همین امر آن را مستعدّ خروج از حوزه فعالیتهای طرّاحانه دانشجویان معماری قرار داده است. در این نوشتار، پس از مروری بر ادبیات موضوع «پیشینهها» در آموزش معماری و طرّاحیپژوهی، دو دسته از نظریات (تئوریهای مبتنی بر مسایل درون نهادی معماری و نظریات مبتنی بر مسایل برون نهادی معماری) شناسایی و بحث شدهاند؛ سپس محتوای سرفصلهای مرتبط با معماری اسلامی با مرور نظرات صاحبنظران، مورد بررسی قرار گرفته است. سپس با مدلسازی و تحلیل تفسیری ادبیات موجود، ضمن شناسایی سه دسته اصلی (تجربهگرایی، تداومگرایی و اصولگرایی) در تلاشهای انجام شده برای عملیاتی کردن آموزههای معماری اسلامی در عمل طرّاحانه و اثبات گرایش به تاریخزدایی از بحث در ذیل آنها، راه حلّ پیشنهادی در این نوشتار، ذیل عنوان «نگرش انتقادی اسلامی»، ارائه شده که راهکاری را مبتنی بر تداوم ساختارمند ارزشهای اسلامی به عنوان محور بحث کلاسی پیشنهاد میکند؛ محور این درس نظری، بررسی تطوّرات تاریخی در ارتباط با این محور ثابت با نگرشی نقّادانه است که ضمن مثالی عملیاتی، بررسی و نتیجهگیری شده است. در این رویه پیشنهادی، اصالت به کالبد تاریخی داده نمیشود؛ بلکه در «مظروف» اسلامی قرار داده میشود و کالبد در قبال این مظروف بصورت انتقادی مورد بررسی قرار میگیرد. در صورتی که داشتن محیط کالبدی اسلامی، یک هدف در دروس طرّاحی معماری باشد؛ ذهنیتها و دانشهای تولیدی از این مباحث، به صورت مستقیم قابلیت کاربرد در آن کارگاهها را خواهد داشت.
مسعود ناریقمی،
دوره 8، شماره 3 - ( 9-1399 )
چکیده
تعیین مخاطب ایدهآل، یک امر پایه در مبانی نظری طرّاحی شهری است. در این نوشتار، وضعیت مخاطب ایدهآل در سه دسته از نظریههای اجتماعی مرتبط با فضای شهری (نظریههای سوسیالیستی، نظریه اکولوژی اجتماعی و نظریه نمایش اجتماعی) بررسی؛ و نشان داده شده است که هیچیک، بر مدل اسلامی از روابط اجتماعی و کالبد منطبق نیست؛ و با آن تفاوت ذاتی دارد. نفی گروههای کوچک پایه اجتماعی (خانواده و محله) در نظریههای سوسیالیستی و فردگرایی و عدم نگاه ایدهآلگرا در نظریههای اکولوژیک، آنها را برای مقاصد اسلامی نامناسب مینماید. غیراخلاقی بودن نمایشگری در نظریه نمایش اجتماعی از دید اسلامی نیز به نوبه خود، این دیدگاه را از دور بحث برای اسلام خارج میکند. در مقابل، نظریه جدیدی در این زمینه براساس مرور آیات و روایات مرتبط با قلمروهای شهری، سامان داده شده است که خلاصه آن، چنین است: در اسلام عرصه فراخانگی بر حسب حقوق و تکالیف متقابلی که اسلام برای قلمروهای مختلف (از فردی تا گروهی) قرار میدهد؛ مکانی برای تعامل افراد برحسب گونهای تحدیدشده از روابط خانگی است؛ و به همین دلیل هم، عرصه شهر از خانه به بیرون، توسیعی است از خانه. اجتماع در این مدل، یک کلّ متشکل از افراد متفرّد شده در اثر خروج از حوزه خانواده و پیوستن به عرصه غیرخانوادگی نیست؛ بلکه جامعه از توسیع هستههای خانواده و اشتراک لبههای میدانهای جمعی شکلگرفته حول این هستهها حاصل میشود و به همین ترتیب نیز، فضای شهری از هستههای خانگی رشدیابنده فراهم میآید؛ و نه اجتماع فضاهای شخصی و عمومی و پیوند آنها با فضاهای واسط. در اینجا تعریف فضای شهری نمیتواند آن عرصه عمومی دانسته شود که از حوزه مؤثر خانه، خارج شده و افراد در آن از روابط خانگی منفصل و در جستجوی روابط نوین برآمدهاند؛ به بیان دیگر ما در شهر اسلامی با «فلانر» اسلامی مواجه نیستیم؛ بلکه با بلکه با انسانی مواجهیم که اسلام برای او تکالیفی را برای تبدیل شدن به انسان ایدهآل تعیین کرده است و مسئولیت فضا کمک به رسیدن مخاطب از وضع موجود به وضع ایدهآل است.