جستجو در مقالات منتشر شده


16 نتیجه برای طراحی

مهرداد حجازی، فاطمه مهدیزاده سراج،
دوره 2، شماره 1 - ( 3-1393 )
چکیده

در معماری اسلامی ایران معنا، زیبایی، شکل و سازه چهار عامل اساسی هستند که با ترکیبی متناسب از آنها معمار سنتی قادر است نقشی از جهان معنا را در عالم مادی متجلی سازد. وجود یک ارتباط منطقی و منسجم بین این عوامل بوده است که در دوره اسلامی، معماری ایران را در موقعیتی ممتاز قرار داده است. یکی از بزرگترین چالش های معماری امروز عدم وجود ارتباطی منسجم بین عوامل تشکیل دهندۀ آن می باشد. علت اصلی این نقیصه دور شدن از آموزه ها و ریشه های معماری سنتی است که منجر به تفکیک مراحل گوناگون فرایند طراحی و ساخت، تغییر در روند آموزش معماران، و شتاب و سرعت ساخت و ساز شده است. به منظور دستیابی به چگونگی برقراری ارتباط مابین عوامل غیر کالبدی (معنا و زیبایی) و عوامل کالبدی (عملکرد، فرم، هندسه و سازه) در معماری، ابتدا لازم است تا به تحلیل مصادیقی پرداخت که ارتباط را به اعلی درجه دارا باشند. در این مقاله، بدین منظور مساجد برجسته تاریخی به یادگار مانده از قرون پیشین که تجلی معنا در کالبد آنها در طی زمان به اثبات رسیده است به عنوان نمونه های مطالعاتی انتخاب گردیدند. سپس با بهره گیری از سامانۀ صوری/فرهنگی در طیف استدلال منطقی سعی گردید تا با تلاش در مجزاسازی واحدهای متشکلۀ کلیت واحد این بناها، الگوی ذهنی حاکم بر شکل گیری و فرایند طراحی به تصویر کشیده شود. بدین جهت پس از تعریف مشخص هر کدام از مقولات معنا، زیبایی، هندسه و سازه، چگونگی ارتباط و نحوۀ به کارگیری آنها در بناهای تاریخی ایران در دوره اسلامی تشریح گشت. ملاحظه گشت که در معماری سنتی تمامی دانشهای مورد نیاز در شکل دهی به محصول نهایی، متشکل از سبک و فرهنگ زندگی کاربران، جزئیات عملکرد و داده های اقلیمی محیطی همگی در ذهن معمار فرهیخته و دارای بینش تجمیع می گشتند تا به آسایش فیزیکی و آرامش روانی در معماری دست یابند. امروزه با مداخلۀ تمامی عوامل در زمان و جایگاهی مناسب در فرایند طراحی و مشارکت همزمان تمامی تخصص‌های مداخله‌گر در شکل گیری نهایی محصول معماری با راهبری و مسئولیت هماهنگ کننده ای دارای دانش و بینش می توان به کیفیات نهفته در معماری اسلامی دست یافت. در انتها با بهره گیری از آموخته های این بناهای شاخص تاریخی، الگوریتمی جهت طی فرایند طراحی معماری برای دنیای معاصر پیشنهاد گردید که در آن جایگاه مداخلۀ هر کدام از عوامل فوق مشخص شده است.
محمد نقی زاده، مریم استادی،
دوره 2، شماره 2 - ( 6-1393 )
چکیده

ادراک و شناخت انسان از شهر، براساس رابطه‌ی دو سویه وی با محیط شهری شکل می‌گیرد. دانش طراحی شهری که هدف خود را دستیابی به "محیط زیست نیکو" برای انسان می‌داند، درپی شناسایی راه‌های عمق بخشی به این رابطه، بیشتر از دستاوردهای دانش "روانشناسی‌محیط" بهره جسته است، اما ادراک، به عنوان یک موضوع معرفت شناختی، ریشه‌های مفهومی خود را از دیگر حوزه های معرفتی از جمله "فلسفه" می‌گیرد. فلسفه را می‌توان خاستگاه مفهوم‌پردازی در زمینه ادراک دانست، هرچند طراحان شهری کمتر از این منظر به ادراک نگریسته‌اند. این پژوهش با هدف بهره‌گیری بیشینه از اندیشه‌های فیلسوفان ایرانی در زمینه ادراک، می‌کوشد تابا مقایسه یافته‌های دانش روانشناسی‌محیط، دستاوردهای ثمربخش آراء فلسفی در این زمینه را با نگاهی بر کاربرد آن در دانش شهری آشکار سازد. در این مقاله موضوع ادراک از دو بعد ماهوی (موارد مبتنی بر محتوای ادراک) و رویه‌ای (موارد مبتنی بر ساختار فرایندی و کارایی آن در طراحی شهری) در وادی دو حوزه معرفتی فلسفه و روانشناسی‌محیط واکاوی گردیده و سودمندی استفاده ازآراء فیلسوفان مورد بررسی قرارگرفته است. این نوشتار با رویکرد تفسیری (نا اثبات گرایانه) و استفاده از روش استدلال منطقی، دیدگاه‌های دو حوزه‌ی معرفتی را با مقایسه تطبیقی ارزیابی می‌نماید، یافته‌های پژوهش ازروش دلفی (اشباع نظری خبرگان) در اصل پژوهش به آزمون گذارده شده است. این مقاله می‌کوشد تا به این پرسشها پاسخ گوید: اندیشه‌های فیلسوفان ایرانی در زمینه ادراک،در مقایسه با روانشناسان محیط درچه زمینه‌هایی کارامد است؟ و نیز چگونه می‌توان از آراء فیلسوفان ایرانی در زمینه‌ی تبیین ماهیت یا ساختار فرایند ادراک و کاربرد آن در طراحی شهری بهره جست؟ یافته‌های پژوهش بیان می‌دارد که بهره‌مندی از اندیشه‌های فیلسوفان ایرانی در شفاف سازی "ماهیت ادراک و محتوای آن" و نیز تدقیق "ساختار فرایند ادراک و مراتب آن" سودمند است و کارکرد و ویژگی و محصول هرمرتبه از ادراک با بهره‌مندی از نظریه فلاسفه ی برگزیده به کمک عامل سازماندهنده تبیین می‌گردد. در پایان مفهوم ادراک و فرایند آن با تلفیق دیدگاه‌های دو حوزه تبیین می‌گردد.
محمد جواد مهدوی‌نژاد، محمد مشایخی، منیره بهرامی،
دوره 2، شماره 4 - ( 12-1393 )
چکیده

در دوران معاصر، نگاه معماری مدرن و در امتداد آن معماران آکادمیک نسل جدید بر روی طراحی بناهای جدید، از جمله مساجد، تأثیرهای فراوانی داشته است. یکی از مهمترین این تأثیرات تغییرات شکلی و فضایی مساجد در دوران معاصر است به نحوی که امروزه مساجد نوگرا به عنوان خوانش جدیدی از مسجد در فضای معماری و جامعه مطرح شده‌اند. در این میان تنوع گونه‌ها و الگوهای ایده‌پردازانه در طراحی بسیار زیاد هستند و بر خلاف گذشته که سنت‌های خاصی در هر دوره بر ساخت مسجد حاکم بود؛ نمی‌توان مساجد را واجد هیچ خصوصیت شکلی مشخصی دانست. علاوه بر تحولات وسیعی که در زمینه طراحی و ساخت بناهای معاصر وجود دارد؛ این مقاله درصدد است به بازشناسی گرایش‎های طراحی مسجد در دوران معاصر به طور خاص بپردازد و با شناسایی شاخص‎های این تحولات به طبقه‌بندی آنها پرداخته و به نوعی جریان‎های تأثیرگذار بر دوران تحول را در معماری مساجد بشناسد. پرسش‌های پژوهش عبارت اند از: آیا می‎توان گرایش‎هایی را در طراحی مساجد معاصر ایران در مقایسه با جهان اسلام پیشنهاد نمود؟ چه معیارهایی برای این مهم می‎توان در نظر گرفت؟ چه گرایش‎هایی در طراحی مساجد معاصر وجود دارند؟ و هر یک دارای چه مشخصاتی هستند؟ فرآیند استنتاج از سه مرحله تشکیل شده است: انتخاب مساجد و شاخصه‌ها؛ طبقه‌بندی داده‎های کمی و تحلیل؛ و نتیجه گیری. بر اساس مبانی تحقیق، روش تحقیق نمونه‌ی موردی با استفاده از راهکارهای ترکیبی برای انجام تحقیق انتخاب شده است. رویکرد پژوهش «ساخت نظریه» است. روش گردآوری اطلاعات ترکیبی از مطالعات کتابخانه و مراجعه به میدانی است. برای رسیدن به پرسش‌های پژوهش با استفاده از یک روش کمی-کیفی به بررسی خصوصیات منتخبی از انواع گونه‌های مساجد نوگرای معاصر پرداخته شده است و سپس بنابر نتایج بدست آمده، الگوهای طراحی آنها شناسایی و تبیین شده است. بر اساس بررسی انجام شده بخشی از مساجد معاصر که گونه‌شناسی بر روی آنها انجام شد؛ مساجدی هستند که در جامعه‌ی اسلامی شاخص و یا مساجدی که از نظر کالبدی معنای مسجد را در کالبدی جدید معرفی کرده اند؛ این مساجد بر اساس گونه‌شناسی شکلی، خود به چهار دسته تقسیم شده اند. این زیرگروه‎ها عبارتند از: مساجد نوگرای سفید، مساجد ناب‌گرا، مساجد فرم‌گرا و مساجد نوگرای التقاطی.
حیدر جهان‌بخش، علی دل‌زنده،
دوره 4، شماره 4 - ( 12-1395 )
چکیده

گسست فرهنگی و تزریق مؤلفه‌های غیربومی به پیکره‌ی شهرهای اسلامی-ایرانی در دهه‌های اخیر به نبود راه مشخص، الگوی توسعه و پیشرفت باز می‌گردد. با پیروزی انقلاب اسلامی بازگشت به مبانی اسلامی، توجه به کرامات انسانی و اتکاء به فکر و ابتکار ایرانی بار دیگر مورد توجه قرار گرفته است. تدوین نقشه‌ی الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت از سوی مقام معظم رهبری موجب شده حیات دینی و طراحی فرهنگ منسجم اسلامی دستور کار متخصصین در حوزه‌های مختلف از جمله شهرسازی قرار گیرد. در این راه آن‌چه اهمیت دارد، روش پیاده‌سازی نظام مدیریت فرهنگی نظام اسلامی متناسب با دستور زبان خاص آن حوزه و تدوین مدلی کارآمد در اجرای برنامه‌ها و سیاست‌های کلی نظام ارزشی حاکم است. به گونه‌ای که بتوان الگویی نظری و عملیاتی از شهر اسلامی– ایرانی متناسب با مهندسی فرهنگی اهداف انقلاب اسلامی ارائه نمود. این تحقیق از یک سو بنیادی(توسعه‌ی دانش و مبانی) و از سوی دیگر کاربردی(توسعه‌ی راهکارها و راه‌حل‌ها) است. در این تحقیق با روشی نظری و عملیاتی با رویکرد توصیفی، تحلیلی و کیفی و از روش استدلال منطقی بر پایه‌ی منابع کلام الهی و معصومین و استنباط عقلی به ارائه‌ی مدلی مفهومی و عملیاتی از مبانی سازنده‌ی شهر اسلامی، مدل اجرایی راهبرد فرهنگی با تبیین پیوست فرهنگی و مهندسی فرهنگی نظام حاکم در ساختار شهر اسلامی و ارائه‌ی الگوی پیشنهادی از شهر اسلامی با بستری فرهنگی و ارزشی پرداخته شده است. بر مبنای استدلال‌های صورت گرفته راهبرد سامانه­های فرهنگی به عنوان مدل اجرایی راهبرد فرهنگی نظام اسلامی با دو اصل مهندسی فرهنگی و پیوست فرهنگی ارائه گردیده است. این مدل، برشی از مبانی سازنده‌ی شهر اسلامی در سطح راهبرد‌های فرهنگی با هویتی سیستمی و سامانه‌ای است که دو قطب درونی(اصول راهبردی) و بیرونی(نظام راهبردی) لایه‌ی فرهنگی شهر اسلامی را با ارائه‌ی راهکار مفهومی و کاربردی به سمت اهداف شکل‌گیری شهر اسلامی هدایت می‌نماید. در نهایت، بر مبنای بنیان‌های نظری و استدلال‌های مطرح شده ساختاری مرکزی از شهر نوین اسلامی با نظام شبکه‌ی فرهنگی از شهر اسلامی مدل‌سازی عملیاتی شده است.


کریم مردمی، محسن دهقانی تفتی،
دوره 5، شماره 3 - ( 9-1396 )
چکیده

دانشِ فرآیند طراحی محیط، به توصیف و تبیینِ مبانی طراحیِ خود آگاهانه محیطِ انسان-‌ساخت می پردازد و همواره زیربنایی از نظریه محتواییِ مطلوب دارد. از این رو مبانی نظریِ پشتوانه­ایِ قوی و قابل تعمیم در طراحی که با آن­ بتوان به شناختِ محدوده­های لازم در فرآیند خلق اثر رسید؛ نقشی محوری پیدا می­کند. هدف از انجام این پژوهش، ارائه مدلی کاربردی و تجربه­پذیر از فرآیند طراحی با در نظر گرفتنِ مبانی نظری هستی­شناسی در فلسفه اسلامی است. روش تحقیق نوشتار حاضر تطبیقی و استدلالی است. در این راستا یکسری نظم­ های مشابه و هم‌ارز در مبانی هستی ­شناسی اسلامی (مراتب ادراک و اقسام جوهر) و پدیدارشناسی در تناسب با فرآیند خلق و پدیدارسازیِ محصول هنری، در جهت برپایی یک مدل کاربردی در فرآیند طراحی معماری مقایسه و تبیین می­ گردد. رهیافت پژوهش حاضر، مدل پنج مرتبه ­ایِ «تعریف، تبیین، تصویر، تدوین و تالیف» در فرآیند طراحی معماری در تناظر با اقسام و مراتب جوهر و ادراک انسان است. در گام تعریف، متناسب با موضوع طراحی، اصول و آرمان­ های طراح معمار با توجه به زیست‌-جهان­ های گوناگون، در ذهن تعین یافته و قابل برای دریافت صورت می­ گردد. در این گام، طراح با آزادی ذهنی و به روش­ های مختلف، به بیان مفاهیم بکر و ایده­ آل­ هایش از معماری فرضی ذهن خود می­ پردازد. گام دوم، تبیین حالت نسبی دارد و در زمانه و زمینه تفسیر و متناسب ­سازی می­ گردد. گام تبیین علاوه بر مشخص کردن هیولا و جنس پروژه، به تحلیل­ ها و ایجاد دیاگرام های مختلف روابط فضایی، عملکردی، برنامه ریزی فیزیکی و... می ­انجامد. در گام سوم، تصویرسازی و نقش خلاقیت چشم­گیر بوده و صورت یا فرمِ طرح ایجاد می­ شود. گام تدوین در فرآیند طراحی، به معنای نظم و ترتیب دادن اجزا و ارزیابی پس از ایجاد فرم می‌باشد. در این مرحله فرم در ارتباط با خلقِ فضا نظم و ترتیب می­ یابد و تمرکز از توده معماری برداشته شده و رابطه توده و فضا منتقل می­ شود. در گام تألیف، اثر معماری روح می ­یابد و واجد حیات می­ گردد و به عنوان پدیده‌ای زنده با هویتی مشخص در پیوستگی و الفت با سایر پدیدارها در نظام هستی قرار می­ گیرد. استفاده از این مدل پیشنهادی در فرآیند طراحی، به دلیل ماهیت تجربی و همچنین پیوستگی محتوایی و صوری با مبانی هستی­ شناسی اسلامی، از یک‌سو درک ملموس مسیرِ پیچیده طراحی را هموار نموده و از سویی دیگر، باعث ایجاد آزادیِ عمل برای طراحان و معماران در عین ساختاردهندگی و نظم‌بخشی در حل یک مسئله‌ی طراحی می­ شود.
سید عبدالهادی دانشپور، زهرا غفاری آذر، فاطمه درستی،
دوره 6، شماره 3 - ( 9-1397 )
چکیده

فرهنگ و دانش ایرانی- اسلامی، گنجینهای غنی از اصول و معیارهای بهتر زیستن در زمینههای اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی می‌باشد. با نگاهی به تمدن و تاریخ اسلامی، می‌توان دریافت همواره بازتاب اندیشه‌های مذهبی و فرهنگی حاکم در قالب ابعاد مختلف زندگی از جمله معماری و شهرسازی، قابل شناسایی بوده است. با این حال یکی از موضوعاتی که کمتر در شهرسازی معاصر بدان توجه می‌شود؛ و منجر به بحران هویتی در عصر حاضر شده است؛ فراهم آوردن امکانی برای تلفیق هنر طراحی فضاهای شهری با هنر و معنویت اسلامی می‌باشد. هنری که بتواند نمودی از عالم مثال و خیال‌انگیز آسمانی بر روی زمین باشد و همواره باور و ارزش‌های اعتقادی مردم را متذکر شود. از این رو، پژوهش حاضر با هدف استخراج اصول کاربردی از میان نظریات  اندیشمندان اسلامی، ابتدا  نظریات مرتبط با موضوع ادراک، عالم مثال و خیال از دیدگاه اندیشمندان اسلامی و ایرانی را گردآوری و دسته‌بندی نموده؛ و پس از آن به بررسی چگونگی کاربرد این اصول در فضاهای شهری ایرانی پرداخته است. مقاله حاضر دارای رویکرد کیفی بوده و همچنین بر پایه پارادایم «تفسیر گرایی» بنا شده است. روش تحقیق از نوع «تحلیلی-تطبیقی» بوده و در جهت تبدیل نظریات بنیادین به نظریات کاربردی تلاش می‌نماید. در این راستا، به منظور تبیین روشن موضوع، میدان قبله مشهد نیز به عنوان محدوده‌ی مورد مطالعه انتخاب گردیده و در انتها چارچوبی برای راهنمای طراحی این میدان تدوین شده است. نتایج تحقیق نشان می‌دهد عالم خیال و تجلیات آن همواره در نظریات اندیشمندان بزرگ مورد توجه بوده و نمود آن در فضاهای شهری در قالب عناصر مختلف که مهم‌ترین آن‌ها نور و هندسه می‌باشد؛ تجلی می‌یابد. بدین منظور، یکی از مهم‌ترین اصول در وادی خیال که امر «زوجیت» است در قالب اصول چهارگانه «روشنایی و تاریکی»، «درون و برون»، «سکون و حرکت» و «تقارن و عدم تقارن» در شهر قابل استفاده می‌باشد. این اصول به صورت تطبیقی با معیارهای طراحی شهری در قالب کیفیت‌های «سلسله‌مراتب، وحدت در عین کثرت، تأکید، تباین، این همانی، تعادل حسی، تناسبات، یکبارگی و دربرگیرندگی» و همچنین ارائه‌ی راهکارهایی در ذیل هریک، نشان داده شده‌اند.
علی روان، سعید علیتاجر،
دوره 6، شماره 4 - ( 12-1397 )
چکیده

در فضای پژوهشی کشورمان، پیرامون فرآیند طراحی معماری، دو گرایش عمده نظری مشاهده می‌شود. یکی سامانه‌ی اندیشه‌ای حکمت و دیگری یافته‌های تجربی طراحی پژوهی معاصر. پژوهش حاضر به دنبال پیدا کردن نوع رابطه میان این دو دیدگاه نظری، برای مقابله با آسیب‌های این حوزه است. مسأله‌ی اصلی، بررسی تطبیقی شباهت‌ها و تفاوت‌ها، میان سازواره‌ی کلی معرفت در حکمت متعالیه، و روش‌شناسی تأویلی و تجربی خاص طراحی است.   
 هدف کلان این پژوهش، تطبیق جایگاه دانسته‌ها در مورد معرفت‌شناسی و فرآیند طراحی است. هدف خُرد نیز ترسیم مدلی جامع‌نگر و وجودی برای فرآیند طراحی است. هدف کاربردی نیز، فهم سرشت طراحی برای یاددهی-یادگیری بهتر است. اهمیت و ضرورت چنین تحقیقی نیز، پرهیز از نسبی‌گرایی در رقابت عرضی تئوری‌ها، و در نتیجه وحدت ترکیبی و تطبیق مراتب نظریه‌ها، در ساختاری جامع برای معرفت طراحی است.
پرسش‌های تحقیق شامل: چیستی معرفت طراحانه و ترسیم طرحواره از فرآیند آن (با هدف توصیف)، تطبیق علل معرفت طراحانه در نقشه کلی معرفت (با هدف تبیین)، و امکان نگاه ترکیبی و تطبیق طولی تئوری‌های معرفت بجای انتخاب عرضی آنها در پژوهش‌های طراحی است (با هدف کاربست). روش تحقیق، در چارچوب پارادایم واقع‌گرایی استعلایی است؛ که با راهبرد «پس‌کاوی» برنامه‌ریزی شده است. در فرآیند تحقیق، پس از تخیل (فرض) مدلی توصیفی-تمثیلی و هسته-پوسته‌ای از چارچوب نظری معرفت‌شناسی حکمت متعالیه، آزمون کارکرد مکانیسم مدل با شواهد تجربی طراحی پژوهی، در ده قضیه مربوط به اقسام و فرآیند معرفت، بررسی شده است.
مکانیسم‌های مدل شامل دانش حضوری/حصولی، تصور/تصدیق، وحدت/کثرت، علم اجمالی/تفصیلی، مراتب فرآیند ادراک، حرکت جوهری و کمال، صعود/نزول، حکایت و وجود ذهنی، اتحاد نفس، و فاعلیت نفس است؛ که به ترتیب با شواهد تجربی طراحی پژوهی شامل دانش ضمنی/صریح، تصور/ارائه/آزمون، کل/جزء، طرح‌مایه/جزئیات، مراتب طراحی، خبرگی، خودآگاه/ناخودآگاه، تفکر انعکاسی، راه حل محوری، قاب، و سازنده‌گرایی، مقایسه و تطبیق داده شده است.
یافته های حاصل از تطبیق حاکی از آنست که، شواهد تجربی طراحی پژوهی در فرآیند دانستن خاص طراحان، با کلیات مکانیسم نظری معرفت وجودی حکمت متعالیه، در مقوله روش، اقتران دارد، که بصورت مدل توصیفی-تمثیلی و هسته- پوسته ای ترسیم گردید. دامنه این تطابق، به فرآیند شناخت)اقسام علم و فرآیند کسب آن( محدود است، و به مباحثی همچون مبانی، محتوا، هدف و غایت معرفت، قابل تعمیم نیست. بنابراین در پژوهش پیرامون فرآیند طراحی، معرفت شناسی وجودی حکمت متعالیه، و طراحی پژوهی )هرمنوتیک( اخیر، نظریه های رقیب و هم عرض یکدیگر نیستند، بلکه تفاسیر عام و خاص)مِن وَجه( از یک فرآیندِ شناخت هستند، که در مراتب متفاوت تأمل و عمل، بعنوان وجوه تجربه
واحد، قرار دارند. پس شناخت شناسی تجربی-علمی طراحی، قابلیت قیاس طولی از گستره معرفت شناسی نظری-فلسفی صدرایی را دارد.
محمدباقر کبیرصابر، امیر امجدمحمدی،
دوره 7، شماره 1 - ( 3-1398 )
چکیده

نوشتار حاضر، حاصل یک بررسی درباره نحوه «تعامل طرح و طبیعت» در نظام معماری مسجد کبود تبریز می­باشد؛ و در آن، به بررسی کیفیت تعامل این بنا با محیط پرداخته شده است. این مسجد -که یکی از آثار دوره پادشاهی قراقویونلوها است- در ابتدا عضوی از یک مجموعۀ معماری گسترده به نام مجموعۀ مظفریه بود؛ که اینک از آن مجموعۀ عظیم معماری، فقط مسجد کبود به یادگار مانده است. این مسجد پرشکوه، هنگامی بنا شد که دولت قراقویونلوها پس از چندین دهه کشمکش سیاسی و نظامی، به ثبات و آرامش نسبی رسیده و جهانشاه، پادشاه این سلسله پس از تثبیت قدرت و حذف رقبا، درصدد رسمیت بخشیدن به پایتخت خویش، یعنی تبریز، و اعتبارافزایی این شهر بود. مسألۀ پژوهش، چرایی غالب بودن ملاحظات زیبایی­شناختی نسبت به الزامات طراحی محیطی در این بنا است. زیرا؛ به به موازات زیبایی­های وجدانگیزی که در معماری این مسجد اندیشیده شده؛ به همان میزان به موضوع اقلیم و ملاحظات طراحی اقلیمی توجه نشده است. پژوهش به روش مطالعۀ موردیِ تبیینی انجام گرفته است؛ و با بررسی­های عینی و کروکی­های تحلیلی و استدلال منطقی از یافته­ها مبرهن شد که در طراحی معماری مسجد کبود، کیفیت تعامل «محیط مصنوع» با «محیط طبیعی» بر اساس رویکردی حاصل شده که در آن، مؤلفۀ سیاست، غالب بر دیگر مؤلفه­ها بوده است. نمایش قدرت و بیان اقتدار سیاسی از طریق شکوهمندسازی و عظمت­گرایی، از ویژگی­های معماری مسجد کبود است. این در حالی است که می­شد مسجد را بسان دیگر مساجد سنتی منطقه، با ارتفاع متعادل­تری ساخته و به میزان قابل توجهی آسایش حرارتی داخل بنا را افزایش داد. اما ارجحیت ملاحظات سیاسی در فرآیند برنامه­دهی معماری مسجد کبود باعث شده اصل همسازی با اقلیم -که یکی از اصول بنیادین معماری ایرانی است- تحت­الشعاع قرار گرفته و در اولویت توجه نباشد. سؤالات پژوهش عبارتند از: الف) اصول معماری همساز با اقلیم، چه الزاماتی را برای معماری در شهر تبریز -خصوصاً مسجد کبود- الزام می­نماید؟ ب) معمار مسجد کبود تبریز در فرآیند آفرینش معماری این بنا به چه میزان، مقید به رعایت اصول معماری همساز با اقلیم بود؟ ج) عدم رعایت برخی قواعد بدیهی در همساز شدن نظام معماری مسجد کبود با ملاحظات طراحی اقلیمی ریشه در چه عواملی دارد؟
مریم عظیمی،
دوره 7، شماره 3 - ( 9-1398 )
چکیده

در اندیشه و تفکر اسلامی، خیال، جایگاه و اهمیت ویژه‌ای در آفرینش هنری دارد. ماهیت برزخی خیال، باعث شده که هر مفهوم و معنایی برای تجسم یافتن در دنیای محسوس، بایستی از خیال بگذرد. عالم خیال، واسطه بین معنا و محسوس است. انسان در خلق هنری، بیشتر از ادراک خیالی و قوه خیال خود بهره می‌گیرد. هنرمند قدسی در هنگام آفرینش فارغ از عالم محسوس عمل می‌کند. حتی در هنگام بازآفرینی طبیعت یا شی‌ای مادی نیز، تلاش می‌کند حقیقت و معنای آن را در اثرش متجلی سازد. قوه خیال هنرمند به او کمک می کند تا تصاویر و مفاهیم جدیدی، فراتر از ماده خلق کند. معنا در معماری و هنر اسلامی، نقشی بنیادین دارد. معمار همچون دیگر هنرمندان، با ادراک عالم ماده و شناخت آن به معانی، مفاهیم و ارزش‌های ازلی نائل می‌آید؛ و به یاری قوه خیال، این معانی را به صورت معماری و فضا در عالم محسوس، باز می‌آفریند.
هدف این پژوهش، تبیین جایگاه خیال به‌عنوان واسطه تجلی حوزه معانی در طرح معماری و نقش آن در فرایند طراحی معماری است. در این پژوهش، پیشینه مرتبط با خیال در اندیشه اسلامی در حوزه‌های عالم خیال و مراتب آن، ادراک خیالی، آفرینش و هنر قدسی، مورد بررسی قرار می‌گیرد. این مقاله با روش توصیفی- تحلیلی و متکی بر استنتاج به بررسی داده‌ها و مطالب گردآوری شده می‌پردازد.
مطالعات نشان می‌دهد؛ سیر نزولی «معنا، خیال، معماری» به عنوان یک فرآیند سه‌مرتبه‌‌ای، می‌تواند در طراحی معماری مورد توجه قرار گیرد. با کمک این فرآیند، حوزه‌های معنایی در معماری، همچون ارزش‌ها، نمادها و مفاهیم ذهنی طراح که با فرهنگ، اجتماع و درونیات فطری او مرتبط هستند؛ مورد توجه قرار می‌گیرند و به واسطه خیال در ایده معماری می‌نشینند. این فرآیند را می‌توان شامل سه مرحله اصلی دانست: توجه و دستیابی به مفاهیم و معانی، تبدیل این معانی به صورت‌های خیالی و طراحی اولیه، بازآفرینی این صورت‌ها در عالم محسوس به‌گونه‌ای که هم با عالم خیال و هم با محدودیت‌های عالم محسوس منطبق باشد (اثر معماری).
 
اعظم سادات رضوی‌زاده،
دوره 8، شماره 2 - ( 6-1399 )
چکیده

عدم شناخت کافی و درست مبتنی بر انگاره‌های بنیادین و اصیل تداوم‌یافته الگوهای معماری خانه، منجر به آشفتگی‌هایی در ساختارهای بنیادین در معماری خانه‌های امروزی‌شده‌است. هدف ‌پژوهش، بررسی کهن‌الگوهای پایدار در معماری خانه‌های مورد مطالعه دوره قاجاریه کاشان و یزد، شناخت و بازنمایی در معماری خانه‌های امروزی ‌است؛ تا بتواند تداوم کهن‌الگوها مورد پژوهش قرار ‌گیرد. پرسش اصلی‌این‌است که چه ارتباطی بین انگاره‌ها، زبان معماری بومی‌و نظام ارزشی و زیست انسانی به خصوص در ساماندهی فضاهای معماری وجود داشته‌است؟ بر همین اساس فرضیه اصلی با رویکردی به نگرش معماری‌ایرانی، شناسایی کهن‌الگوها در مؤلفه‌های بومی، فضایی و فرهنگی جهت شکل‌گیری ساختار خانه‌های مورد پژوهش‌ است. لذا با‌‌ استناد به روش زمینه‌ای از تبدیل‌داده‌ها به الگوهای پارادایمی ‌که نمایانگر انگاره‌های بنیادین در شکل‌گیری معماری خانه‌های‌ایرانی هستند؛ پژوهش انجام می‌پذیرد. جهت‌ایجاد شناخت نظری، با تحلیل محتوای متون از طریق کدگذاری روی مفاهیم و معانی مشترک و جمع‌بندی نظریات، منجر به ‌استخراج مؤلفه‌های شکل دهنده کهن‌الگوها در ساختار طبیعی، ساختار کالبدی- فضایی و ساختار بصری می‌گردد. پس از بررسی پایایی مؤلفه‌ها توسط کارشناسان، میزان تأثیرگذاری و اصول جامع‌تر شناسایی گردید. در ادامه روند پژوهش، تحلیل معنایی هریک از آن‌ها در نمونه‌های مورد مطالعه صورت گرفت. بررسی الگوهای بنیادین در مؤلفه‌های شناسایی‌شده در ابعاد مختلف زندگی انسان به‌ویژه عناصر محیطی و معماری نشان می‌دهد که زبان مشترکی برای تداوم در معماری خانه وجود‌دارد. نتایج پژوهش نشان می‌دهد که کهن‌الگوهای معماری خانه‌های مورد مطالعه در ساختارهای طبیعی، کالبدی- فضایی و بصری از طریق پانزده مفهوم سلسله‌مراتب، تناسبات ‌فضایی، انعطاف‌پذیری، درونگرایی، فعالیت جمعی، حس ‌مکان، امنیت، انرژی‌کارآیی، محرمیت، محصوریت، مصالح مناسب، ‌ایستایی، مردم‌واری، عناصر طبیعی و معماری ‌تراز‌منفی قابل بازنمایی ‌است.‌ این مفاهیم در شکل‌گیری معیارهای فضاگرایی، درونگرایی، طبیعت‌گرایی، بوم‌گرایی و ساختارگرایی معرفی می‌گردند..در نهایت، با ارزیابی ‌این معیارها، کهن‌الگوهایی که قابلیت تداوم در معماری خانه‌های  امروزی را دارند؛ در قالب یک مدل تحلیلی- کاربردی ارائه‌ شده‌اند. 
مهدی محمدزاده، هیرو فرکیش،
دوره 9، شماره 4 - ( 9-1400 )
چکیده

با توجه به روند ساخت و ساز و ظهور فناوری‌های نوین در صنعت ساختمان استفاده از الگوهای معماری بومی در بناهای امروز کمتر دیده می‌شود. این در حالی است که نیاز به شناخت ویژگی‌های معماری بومی جهت باز زنده سازی و حفظ هویت دارای اهمیت بسیاری است. زنده‌سازی بناهای بومی یک منطقه نیازمند شناخت، تحلیل، ارائه الگوی مناسب یک منطقه، بافت محات و گونه‌های ساختمانی آن می باشد. از اهداف عمده در این پژوهش بازشناخت معماری بناها، الگوی بافت بومی و سنتی در حال تخریب محله ماشه از جزیره کیش به جهت احیای هویت بومی منطقه می باشد. این پژوهش ابتدا با نگاهی توصیفی تحلیلی، مروری بر مباحث کلیدی مطرح و مرتبط با معماری بومی، بافت شهری و گونه‌شناسی در معماری دارد. سپس ضمن تحلیل و تشریح، از روش تحقیق مورد پژوهی جهت شناخت و ارزیابی محله ماشه بهره گرفته شده است. در نهایت با توجه به یافته‌ها و نتایج به دست آمده از تحلیل کالبدی و مطالعات گونه شناسی خانه‌های بومی، موثرترین فاکتورهای بومی این محله شناسایی شد. فاکتورهای کالبدی موثر شامل شبکه معابر، نظام توده و فضا، دانه‌بندی و قطعه بندی، سازماندهی فضایی، ارتفاع و هندسه بودند. نتایج تحقیق بر اساس گونه شناسی، بافت محله ماشه را در چهار دسته کلی مورد بررسی قرار داده است که می‌تواند توسط معماران و شهرسازان در ساخت و سازهای مبتنی بر هویت بومی منطقه مورد توجه قرار گیرد.
دکتر مصطفی محمودی، دکتر اکبر پورفرج،
دوره 10، شماره 1 - ( 1-1401 )
چکیده

 رشد و توسعه گردشگری (انبوه) در سال‌های گذشته پیامدهای نامطلوب و نامناسب فرهنگی-اجتماعی مانند استحاله و تهاجم فرهنگی، بروز مفاسد و ناهنجاری‌های اجتماعی و تخریب فرهنگ بومی را در بسیاری از مناطق به‌همراه داشته است. کشورهای اسلامی برای توسعه این نوع از گردشگری اغلب با چالش مواجه هستند؛ از این‌رو متفکران و اندیشمندان مسلمان راهکارهایی را برای رفع این مشکلات فرهنگی-اجتماعی ارائه نموده‌اند که یکی از آن‌ها ارائه الگویی جایگزین مطابق با احکام اسلام و شریعت است. با اندک توجهی می‌توان دریافت که درباره زیرساخت‌های گردشگری مثل خطوط هوایی و هتل‌ها هیچ قوانین و معیارهای طبقه‌بندی‌شده‌ای برای ارائه خدمات به مسلمانان و گردشگران اسلامی وجود ندارد. بخش گردشگران مسلمان احتیاجات مادی و معنوی خاصی در مسافرت دارند که این موارد بر انتخاب هتل مدنظر آن‌ها تأثیر خواهند گذاشت. در این مقاله تلاش شده است مهم‌ترین مؤلفه‌های طراحی یک هتل برای رفع نیازهای مادی و معنوی گردشگران مسلمان مطابق با شریعت و شاخص‌های آن‌ها براساس کتب و مفاهیم دین اسلام شناسایی و تبیین شوند. سؤال اصلی این پژوهش در این راستا این‌گونه خواهد بود: چه استانداردها و ضوابطی برای طراحی یک هتل مطابق با شریعت باید رعایت شوند؟ راهبردهای این پژوهش به‌لحاظ هدف، توسعه‌ای و کاربردی و به لحاظ رویکرد (ویژگی و ماهیت داده‌ها)، کیفی و کمی بوده و ازنظر ماهیت و روش، توصیفی از نوع پیمایش است. رویکرد اصلی نظری و پارادایم پژوهش اصل «شرع» به‌عنوان احکام اساسی دین اسلام بوده است؛ و هدف آن تبیین هتلِ مطابق با شریعت می‌باشد. کشورهای اسلامی استانداردهایی را برای ارائه خدمات گردشگری و مهمان‌نوازی با عنوان دوستانه با مسلمان تدوین کرده‌‌اند. اصطلاح دوستانه با مسلمان به محصولات یا خدمات صنعت گردشگری اشاره دارد که بر اساس احکام شریعت تولید و ارائه می‌شوند. با توجه به اهمیت ویژگی‌های هتل اسلامی، مؤلفه‌های 1. تفکیک جنسی در امکانات تفریحی، 2. ایمنی و امنیت اخلاقی، 3. فضای محرمیت، و 4. طراحی و معماری اسلامی به‌عنوان شاخص‌هایی برای این هتل‌ها انتخاب شدند. هتل‌های زنجیره‌ای پارس ازنظر تطابق با شریعت در مؤلفه‌های طراحی اسلامی و تفکیک جنسیت در وضع مطلوبی قرار دارند؛ اما در مؤلفه‌های فضای محرمیت و ایمنی و امنیت اخلاقی نیاز به توجه بیشتر هستند. از منظر نظری، این پژوهش آگاهی هتل‌ها را از بخش‌های جدید بازار افزایش می‌دهد که لازمه حیات در این بازار رقابتی است؛ زیرا حتی هتل‌های کشورهای غیراسلامی هم برای جذب گردشگران مسلمان تلاش می‌کنند. وجود شاخص‌های مطابق به شریعت نقاط ضعف هتل‌ها را در این بخش آشکار نموده و مقایسه میان آن‌ها را ممکن می‌سازد. این شاخص‌ها همچنین قابل کاربرد برای ارائه مجوزهای بین‌المللی در صنعت گردشگری حلال هستند. 
مژگان مهدوی، رضا سامه،
دوره 10، شماره 2 - ( 1-1401 )
چکیده

یکی از مهم‌ترین موضوعات و نیازهای انسان در زمینه‌ی طراحی معماری، «مسکن» است. از گذشته تا کنون همواره اصول متفاوتی برای طراحی مسکن وجود داشته که با توجّه به ضرورت‌های مورد توجه کاربران مورد استفاده قرار گرفته‌اند. مجموعه‌ی نیازها و سبک زندگی انسان‌ها نشان داده که برخی ویژگی‌ها در تمامی مسکن‌های طراحی شده یکسان و مشترک است. این ویژگی‌های مهم در بسیاری از منابع تخصصی معماری که بدین امر پرداخته‌اند، تحت عنوان اصول، معیارها و شاخص‌های طراحی مسکن گردآوری شده و مورد استفاده‌ی طراحان و پژوهشگران در حوزه‌ی مسکن قرار گرفته‌اند. از این رو منابع گوناگونی می‌توان یافت که ضمن پرداختن به مقوله‌ی مسکن، هر کدام از زاویه‌ی خاصی آن را مورد مطالعه قرار داده‌اند. برخی از این منابع ویژگی‌های عام یک مسکن مناسب و مطلوب را برشمرده‌اند و برخی دیگر اصول خاصی را برای طراحی آن معرفی نموده‌اند. مقاله حاضر ضمن مرور آن منابع، این اصول را بصورت درجه‌بندی شده بر اساس اهمیت ارائه نموده است. پرسش اصلی آن است که چگونه می‌توان این اصول را اولویت‌بندی کرد و به لحاظ اهمیتِ آنها را در طراحی مورد توجه قرار داد. بنابراین هدف پژوهش حاضر، بررسی حداکثری کتب و مقالات معماری در حوزه‌ی مسکن به منظور تحلیل و ارزیابی اولویت‌ها و ارزش‌گذاری اصول طراحی است. در این پژوهش با روش تحلیلی و توصیفی داده‌های حاصل از منابع و همچنین با تکیه بر راهبرد منطقی نتایج مورد نظر حاصل شد. بنابراین روش اصلی، ارزش‌گذاری کمی داده‌های کیفی بوده و معیارهای طراحی در منابع تحصصی معماری به گونه‌ای درجه‌بندی شده‌اند که اهمیت آنها مشخص گردد. در این راستا رهیافت کلی پژوهش مبتنی بر استدلال قیاسی بوده که پس از مراحل گردآوری و دسته‌بندی داده‌ها، تحلیل منابع بر مبنای مقایسه انجام شده است. سرانجام یافته‌های پژوهش نیز در قالب معیارها درجه‌بندی شده و بر اساس میزان فراوانی آنها به شکل جدول و نمودار ارائه گردیده که مطابق آنها، میزان توجه به اولویت‌ها در منابع مورد مطالعه نسبت به معیارهای طراحی مسکن بیان شده‌ است.
سمیرا مهرافزا، دکتر محمود رضایی، دکتر طاهره کمالی زاده،
دوره 11، شماره 2 - ( 2-1402 )
چکیده

تفکر هویت‌دار ایرانی حلقۀ گمشده در شکل‌گیری هویت فرهنگی فضاهای امروز است که می‌تواند در معماری وشهرسازی امروز نقش داشته باشد و به آینده هم منتقل شود. مفاهیم حکمی در طول زمان وجود دارند که با تفسیرهای سطحی نمی‌توان به جایگاه والای آن‌ها دست یافت. این مقاله به‌دنبال این پرسش است که چه نسبتی بین مفاهیم آرای فلسفی ملاصدرای شیرازی وجود دارد و این نسبت چگونه در فضای شهری تفسیر می‌شود؟ هدف پژوهش شناساندن و واکاوی آرای این حکیم و قابلیت کاربرد و تطبیق آن درشهرسازی یگانۀ ایرانی است. واکاوی مفاهیم حکمی و تطبیق آن با فضا می‌تواند در خلق فضاهای معماری و شهرسازی ایرانی مؤثر باشد و به شکل یک هویت فرهنگی ایرانی واحد در فضاها استمرار یابد. پژوهش با روش داده‌‌بنیاد و شیوۀ تحلیل محتوا و نیز با استدلال منطقی هدایت شده است، به این صورت که از تلخیص و تحلیل متون عتیق و اصیل، پژوهش‌های مرتبط شهری، مصاحبه و کدگذاری داده‌ها با نرم‌افزار اطلس تی‌آی بهره گرفته شده است. مفاهیم اصلی در سه مرحله به‌کمک کدهای باز و محوری و منتخب کدگذاری شدند. مفاهیم مرتبط با بازار ایرانی با کدگذاری محوری به مفاهیم کدهای منتخب مرتبط شده‌اند. مفاهیم وحدت، تشکیک، حرکت جوهری و محاکات به‌عنوان کدهای گزینشی تفکیک شدند و از یافته‌های پژوهش این است که واجب‌الوجود در عین اصالت و وحدت شخصی خودش، وحدت تشکیکی با موجودات عالم دارد که شدت و ضعف آن متفاوت است و با حرکت جوهری موجودات، این وحدت شکل می‌گیرد. تفسیر آن در فضا به این صورت است که حرکت جوهری به‌شکل سیالیت و پویایی فضا و تشکیک به‌صورت سلسله‌مراتب در فضا و درون‌گرایی باعث ایجاد وحدت فضا و یکی شدن با بافت شهری پیرامون خودش می‌شود و محاکات صدرایی شکل‌گیری این وحدت در فضاهای شهری است که فراتر از واژۀ ممیسس (تقلید) با اتصال خیال هنرمند طراح با عالم مثال و محاکات از این عالم، این فضای معماری یا شهری یکپارچه ظهور می‌یابد.


آقای ابوذر ایزدپور، دکتر مهدی حمزه‌نژاد، دکتر طاهره نصر، دکتر محمدعلی اخگر،
دوره 11، شماره 4 - ( 8-1402 )
چکیده

در سه دهه‌ی اخیر مطالعات گسترده‌ای در فرآیند طراحی صورت گرفته است و در برخی از آن‌ها، مطالعات میان رشته‌ای با نگاهی روان‌شناسانه یا فلسفی به این فرآیند دیده می‌شود. در ایران هم نمونه‌های اندکی از نگاه فلسفی به فرآیند طراحی وجود دارد. یکی از نگرش‌های مهم در نگرش‌های جهانی و ایرانی که ریشه‌ی فلسفی قوی نیز در اندیشه‌ی غربی دارد؛ نگرش دوگانه‌گرا و فرآیند تکامل طرح از طریق نوسان دوگانه‌هاست. این تحقیق با مبنا قراردادن فلسفه‌ی صدرایی سعی دارد تأثیر این فلسفه را در تعریف این فرآیند روشن نماید. هدف این تحقیق کاربردی است و قصد دارد نتایجی سازگار با مبانی فلسفی؛ و امیدبخش برای بهره‌ی بیش‌ترْ طراحانه؛ در اختیار طراحان قرار دهد. روش تحقیق استدلالی- تحلیلی بر مبنای قواعد فلسفی است که ابتدا مروری بر فرآیندهای طراحی معماری موجود و استخراج مؤلفه‌های مربوطه داشته و بعد از آن طی بررسی و قیاس‌های بدست آمده از فرآیندهای موجود، دوگانه‌های نهفته در دل نظریات مختلف نیز استخراج گشته‌اند که عبارتند از: «شناخت‌ضمنی- شناخت‌علمی»؛ «ناخودآگاهی- خودآگاهی»؛ «واگرایی- همگرایی»؛ «جعبه‌سیاه- جعبه‌شفاف»؛ و «نظریه‌های هنجاری- اثباتی»؛ که هرکدام نقش مهمی در ایجاد میدان لازم جهت شکل‌گیری فرآیند طراحی دارند. این دوگانه‌ها تحت نظریه‌های فلسفی ساختارگرایی یا ساختارشکنی و با ریشه‌ی کهن‌ترِ دیالکتیک هگلی شکل گرفته‌اند و گاه نگاه‌های روان‌شناسانه‌ی عمیق همچون «خودآگاه» و «ناخودآگاه» هم در آن نقش دارند. پژوهش حاضر همه‌ی دوگانه‌ها را تحت لوای دو مؤلفه‌ی عام‌تر، با تعبیرِ زایش توأمِ «جزء و کل» از درون یکدیگر برخواسته از قاعده‌‌ی بسیط‌الحقیقه‌ی صدرایی، تعریف می‌کند. نتیجه پژوهش حاکی از آن است که این دوگانه ماحصل تجارب نسل اول و سوم فرآیند طراحی‌اند و هر شقِّ آن در مقطعی از مقاطع مختلف طراحی کاربرد داشته و لذا می‌توان از هر دو توأمان در فرآیند طراحی و شکل‌گیری طرح بهره برد. بر این اساس، هر مؤلفه‌ی معماری در هر بخش از مراحل طراحی، از دو جنبه‌ی متفاوت قابل بررسی و شناخت می‌شود و در راستای هدف این پژوهش می‌تواند بر فرآیندهای طراحی معماری کنونی مؤثر باشد: ۱. از آن جنبه که جزء بوده، به خود نگریسته، تَعَیُّن یافته و در کثرت است؛ ۲. از آن جنبه که کل بوده، به بسیط خود (ورای خود) نظر افکنده و به وحدت می‌گراید. نوآوری این تحقیق، مسیریابیِ تعریفِ «کل از دل جزء» و «جزء از دل کل» است که به‌‌نظر می‌رسد می‌تواند مسیرهای لازم و ارزشمندی برای فرآیند طراحی ایجاد نماید که نویدبخش نگاه جامع بین سه نسل قبل از فرآیند طراحی معماری؛ و تعریف‌گر نسل چهارم باشد.

مهسا نوروزی، میترا غفوریان، زهرا برزگر،
دوره 12، شماره 1 - ( 1-1403 )
چکیده

الگوی مسکن مبتنی بر دین اسلام در جهت ایجاد سکونت و کسب آرامش برای خانواده، وابسته به پاسخگویی نیازهای ثابت و متغیر آن‌ها است. با توجه به اینکه کالبد مسکن ظرفی است که اجتماع خانواده در آن شکل می‌گیرد، نیاز به انطباق‌پذیری مسکن با رشد خانواده بعنوان نیازهای متغیر و پاسخگویی به آن در طول زمان در جهت رسیدن به پایداری اجتماع خانواده حائز اهمیت است. در این بین قابلیت توسعه‌پذیری با ایجاد سازگاری و یا تغییر در اجزاء مسکن، متناسب با تغییر نیازهای ساکنان، می‌تواند علاوه بر پایداری اجتماعی، در پایداری اقلیمی نیز موثر واقع شود. با توجه به مصرف بالای انرژی‌های فسیلی، طراحی و ساخت ساختمان‌های مسکونی همساز با اقلیم در راستای کاهش مصرف انرژی ضروری است. در واقع استفاده از حیاط‌های خصوصی در طبقات واحدهای مسکونی، علاوه بر ایجاد بستر توسعه جداره‌های ساختمان، به تأمین نور فضاهای داخلی و کنترل شرایط اقلیمی کمک می‌کند. هدف از پژوهش حاضر شناسایی الگوی بهینه مسکن توسعه‌پذیر اجتماعی-اقلیمی متناسب با رشد خانواده می‌باشد. بدین ترتیب، سوال تحقیق در جستجوی الگوی مسکنی که علاوه بر توسعه‌پذیری اجزای مسکن در حیاط آپارتمان، بهره‌وری اقلیمی را نیز تامین کند، شکل گرفت. مقاله حاضر به موضوع پایداری اجتماعی در مسکن بواسطه بررسی توسعه اجزاء آن در حیاط آپارتمان پرداخته‌است و به موضوع پایداری اقلیمی با سنجش میزان تابش دریافتی دیوارهای قابل گسترش آن در حیاط، توجه کرده‌است. استفاده از دو روش کیفی و کمی برای شناسایی الگوی مسکن توسعه‌پذیر اجتماعی-اقلیمی، در مرحله اول منجر به ارائه الگوهای توسعه‌پذیر A، B و C در حیاط آپارتمان مسکونی شده است. سپس بر اساس روش کمی با شبیه‌سازی الگوها در نرم‌افزار انرژی‌پلاس، الگوی بهینه شناسایی شد. نتیجه پژوهش با مقایسه توامان میزان تابش دریافتی بدنه‌های جنوبی، شرقی و غربی واحدهای هم‌جهت در ماه‌های سرد، معتدل و گرم، بهترین واحدها را در جهت جنوب غربی متعلق به ساختمان B، در جهت شمال شرقی و شمال غربی متعلق به ساختمان C و در جهت جنوب شرقی متعلق به ساختمان A و C بصورت مشترک معرفی می‌کند.
 



صفحه 1 از 1     

کلیه حقوق این وب سایت متعلق به مجله پژوهش های معماری اسلامی می باشد.

طراحی و برنامه نویسی : یکتاوب افزار شرق

© 2024 CC BY-NC 4.0 | Iran University of Science & Technology

Designed & Developed by : Yektaweb