4 نتیجه برای معماری صفوی
هادی صفاییپور، غلامحسین معماریان، محمدرضا بمانیان،
دوره 2، شماره 4 - ( 12-1393 )
چکیده
گنبد به عنوان پوشش یکی از مهمترین فضاها در مساجد ایرانی از جایگاه مهمی در نظام معنایی مسجد برخوردار است. این موضوع در پژوهشهای پیشین با استفاده از روشهای «عرفانی-تفسیری» و «اثباتی-استنادی» بررسی شده و دو گروه از فرضیهها را شکل داده است. اندیشمندان سنتگرا در گروه نخست، معانی کلی چون وحدت، آسمان، بهشت یا عرش را به همه گنبدهای معماری دوران اسلامی اختصاص دادهاند. از سوی دیگر اثباتگرایان و تاریخگریان در گروه دوم، در مورد پیوند قطعی معانی مشخص به گنبدها تشکیک کرده و آن را امری دشوار و گاه غیرممکن دانستهاند. مقاله حاضر، با روشی «استنادی-تفسیری» به معناشناسی گنبدهای شاخص صفوی میپردازد. در این روش، طی فرآیندی دوسویه و چرخهای، معنای گنبدهای مورد نظر هم در میان اسناد عینی موجود در بنا مطالعه میشود و هم از بین متون سازنده فضای فرهنگی عصر صفوی بررسی خواهد شد. براین اساس، فرضیه این مقاله آن است که مفهوم شیعی «درخت طوبی»، اصلیترین مفهوم مؤثر در شکلگیری گنبدهای شاخص صفوی است. این فرضیه از طریق پاسخ به دو پرسش بررسی میشود. نخست آنکه معنای درخت طوبی در منابع فکری شیعه چیست؟ این پرسش پیشتر در مقاله مستقلی از نگارندگان بررسی شده و نتایج آن در این مقاله به عنوان فرضیه پذیرفته میشود. پرسش دیگر آنست که چه ارتباطی میان مفهوم طوبی و گنبدهای شاخص شیعیان در عصر صفوی وجود دارد؟ در این مقاله با مراجعه به دو نمونه از گنبدهای شاخص صفوی (مسجد جامع عباسی و مدرسه چهارباغ عباسی)، پرسش دوم در سه لایه فضایی شهر، بنا و گنبدخانه ارزیابی میگردد و در هر نمونه شکل، ساختار، آرایهها، محتوای کتیبهها و کیفیت فضایی این بکار رفته بررسی میگردد. در نهایت، یافتههای گردآمده مرتبط با دو پرسش، با رویکردی کیفی و از طریق مقایسه و تحلیل محتوا بررسی و فرضیه مقاله در سه سطح سازگاری، صدق و تمامیت سنجیده میشود. بر این اساس، در مرحله اول این مقاله نشان میدهد که میان مفاهیم ذکر شده برای درخت طوبی با محتوای نقوش و کتیبهها سازگاری کامل وجود دارد. در سطح بعدی یافتههای این مقاله نشاندهنده صدق فرضیه ارائه شده نسبت به فرضیههای رقیب است. در سطح آخر، نمیتوان بر تمامیت شواهد موجود بر دلالت قطعی فرضیه حکم داد. بدین ترتیب این مقاله فرضیه «نقش اساسی مفهوم درخت شیعی طوبی در شکلگیری دو گنبد مسجد جامع عباسی و مدرسه چهارباغ اصفهان» را به عنوان صحیحترین تبیین ارائه مینماید.
محمد مسعود، احمد امین پور، حمید آقاشریفیان اصفهانی،
دوره 3، شماره 1 - ( 3-1394 )
چکیده
چهارباغ، یکی از نامدارترین خیابانهای اصفهان و شاید ایران باشد. خیابانی سرسبز و خرم که هم در کنارهها و هم در میانه آن، ردیفهای درختان و پیادهروها و جویها گسترده شده است. دربارهی چهارباغ همچون یک خیابان ویژه و هم چنین یک باغ ایرانی ویژه نوشتهها و پژوهشهایی چند، نوشته و گفته شده است.
این دیدگاههای گوناگون درباره چهارباغ هم چنین پرسشهایی را بر میانگیزد. یک) گستره معنایی واژه چهارباغ چه اندازه است؟ دو) پیشینه این واژه و روند تاریخی کاربرد آن چگونه بوده است؟
در این مقاله تلاش شده است که در جستاری در واژهنامهها، نوشتهها و کتابهای تاریخی که بستر کار هستند. با رویکردی کیفی، به معنای درونی و بیرونی و به پیشینهی آن در کتابها و نوشتههای تاریخی سدههای اول تا یازدهم هجری پرداخته و با به نمودار در آوردن دادهها، به تحلیل و بررسی آنها پرداخته و به پرسشهای یادشده پاسخ گوید.
در قلمرو معنا، چهارباغ همه ویژگیهای باغ را در خود داشته و گستره معنا و درونمایه آن را افزایش داده و پیوند آن را با انسان و معنای زندگی او، با نظم کیهانی، نظم زمینی، نظم آیینی و دینی، نظم دانشوری استوارتر و ریشهدارتر میکند. آن چنان که بیشترین معناها و جوهر زیست انسان را در بر میگیرد.
چهارباغ هرگز یک باغ ساده، یک سرای حاکمنشین ساده و تنها یک خیابان ساده نبوده است و آن چنان که در معنای درونی آن یاد شد؛ آمدن چهار یا چار در آن گستره معنایی و کاربردی گستردهای را برای آن پدید آورده بود همچون ساختاری نظمدار، ویژه، بزرگ، باشکوه، در شهر و برای مردم شهر، همگانی و با معناهای آرمانی و آسمانی. جای بسی شگفتی است که با ساختن یا بکاربردن یک واژه این همه معنا در آن گذارده و نهفته گردد و شاید آن بازنمایی همان راز جادویی و عرفانی «وحدت و کثرت» یا «یگانگی و چندگانگی» باشد.
احمد صالحی کاخکی، قباد کیانمهر، حمیدرضا قلیچ خانی، فرهاد خسروی بیژائم،
دوره 4، شماره 3 - ( 9-1395 )
چکیده
یکی از جذاب ترین و متنوع ترین تزئینات معماری بناهای دوره صفوی، کتیبه های نستعلیق هستند که به شیوههای مختلف در بناهایی با کاربری های متنوع اجرا شده اند. این کتیبه ها حاوی اطلاعات ارزشمندی مانند توصیف بنا، بانیان و هنرمندان نیز هستند که شناسایی و معرفی آنها به روشن شدن زوایای پنهان تاریخ هنر معماری و خوشنویسی ایران منجر میشود. علاوه بر این، جنبه های زیبایی شناسانه این آثار نیز قابل بررسی است. از این منظر، یکی از نکاتی که نمیتوان به آن بی توجه بود، گوناگونی شیوه های اجرایی کتیبه ها است که تاثیر آن بر کیفیت خوشنویسی بیتاثیر نبوده است. هدف این پژوهش، شناسایی شیوه های رایج و معرفی شیوه های کمتر شناخته شده در اجرای کتیبه های نستعلیق در تزئینات وابسته به معماری دوره صفوی است تا از این منظر، راه های پیوند دو هنر شناخته شده ایرانیان در دوره اسلامی ـ خوشنویسی و معماری ـ هر چه بیشتر آشکار شود.
در پژوهش بنیادی حاضر که به روش توصیفی ـ تحلیلی انجام گرفته، از شیوه نمونهگیری طبقه بندی پسین استفاده شده است. بر این اساس، 205 کتیبه در دسترس در 137 بنای تاریخی صفوی مورد مطالعه قرار گرفته که اطلاعات بیش از شصت درصد آنها به روش میدانی جمع آوری و مستندنگاری شده است. بر پایه نتایج حاصله، بناهای حاوی کتیبه نستعلیق در دوره صفوی را می توان در قالب 11 کاربری دسته بندی نمود که بیشترین کاربری آن ها به ترتیب بناهای مقبره ای، مساجد، مدارس و آب انبارها هستند.
نتایج به دست آمده بیانگر آن است که شروع کتیبهنگاری نستعلیق، به شیوه حجاری و از اواسط قرن نهم هجری در مجموعههای آرامگاهی شهر هرات بوده است. در دوره صفوی، این سنت ادامه یافته و به 6 شیوه اجرای اصلی ـ حاوی 17 زیر مجموعه متمایز ـ قابل تفکیک است. درصد فراوانی کتیبه ها نشان میدهد که رایج ترین شیوههای اجرایی به ترتیب: حجاری (51 %) و کاشیکاری (24.9 %) است و تزئینات گچی، چوبی، فلزی و نقاشی از نظر تعداد نمونه، در رده های بعدی قرار میگیرند. ترتیب زمانی بهکارگیری این شیوه ها نیز بر پایه نمونه های حاوی تاریخ، ارائه شده است.
سمانه هاشم زهی، جمال الدین مهدی نژاد درزی، باقر کریمی،
دوره 11، شماره 2 - ( 2-1402 )
چکیده
معمار معاصر به جایگاه خودش بهمثابه یک «هنرمند» اتکای بسیار زیادی دارد و به اصطلاحاتی چون زبان فردی و خودآگاه خیلی اعتماد میکند. در مطالعات معماری، مبناهای فکری متفاوتی در تولید فرم تأثیرگذارند که این بنیانها در حوزههای متعددی دستهبندی میشوند، از جمله خودآگاه و ناخودآگاه. پژوهشگر درصدد است دریابد تا چه اندازه ضمیر ناخودآگاه در تولید فرم در دورۀ صفویه و همچنین تا چه اندازه ضمیر خودآگاه در تولید فرم در دورۀ معاصر مؤثر بوده است. این پژوهش با رویکرد کیفی و مبتنی بر دو راهبرد تاریخیتطبیقی و اسنادی انجام گرفته است. محیط مطالعه اسناد و مدارکیاند که دربارۀ بنیانهای فکری دورۀ صفویه و بنیانهای فکری دورۀ معاصرند. بر اساس آرای مطرحشده، در هر دو دوره، پیوند بین تولید فرم و خلاقیت حائز اهمیت است. بنابراین، بر پایۀ این شاخص و مؤلفههای تأثیرگذار بر آن مقایسه انجام گرفت. خلاقیت بهصورت علمی و منطقی ماهیت خودآگاه و خلاقیت شهودی و هنری ماهیت ناخودآگاه دارد. نتایج مقایسهای نشان دادند در معماری صفویه در فرآیند آفرینش آثار و مصنوعات خویش، هنرمند خودش نیز متحول میشد و آفرینشی تازه و خلقی نو مییافت. وظیفۀ هنرمند در رابطۀ متقابل با محصول آفریدۀ خویش، هدایت نفس در حرکت جوهری و ایجاد بستر مناسب برای فعلیت قوای متعالی و مجرد آن است، یا بهعبارتی زمینهساز برای تجرد نفس است. علم انسان عقلی، علمی شهودی است. دورۀ صفویه بنیانهای فکری غنی و قوی در فرآیند ناخودآگاه داشته است که بهتبع آن، معماری و تولید فرم از آن متأثر است. هنر قدسی بر خلاف هنر مدرن، قبل از آنکه سبک باشد، معناست. معماران مؤلف، اعتقاد به پدیدار دارند و از کل و تضادهای موجود در زمینه و انعطاف صحبت میکنند؛ اما معمار از دید آنها کسی است که واقعیت را بازآفرینی میکند و آنچه مهم است، مخاطب اثر است که متن را زنده میکند. از وحدت سرشت انسانها و تجربیات وجودی و شهود صحبت میکنند؛ ولی به کیفیت این تجربه و کشف واقعیت وجودی و ارتقای آن در جهت سرشت واحد خبری نیست. معمار در مواجهه با اطلاعات بسیاری قرار میگیرد که بهناچار اطلاعاتی که در خودآگاهش میتواند حلاجی کند، در الویت قرار میگیرند و گاهاً بهتعبیر آیزنمن، این بیان فردی با تأکید بر یک خلاقیت انزواطلبانه، بدون توجه به یک نظم یکپارچه، درحال پیشروی است. با اتکا و تحلیل این بنیانها میتوان گفت بهرهگیری از فرآیند ناخودآگاه در تولید فرم در جهت ارتقای کیفی طراحی و همخوانی با زمینه نیاز مبرم است. با توجه به اینکه توانایی معمار در درک کامل و همهجانبۀ ارزشها و مفاهیم موجود در جهان هستی و اتصال به ناخودآگاه محدود است، میتوان بدون قراردادن فرم در زمینۀ واقعی آن، با درنظرگرفتن ناسازگاریها به این مهم دست یافت. نتیجه حصول سازگاری بنا با زمینه است.